در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۲۹ مطلب با موضوع «ضرب المثل ها» ثبت شده است

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۵۶ ق.ظ

📚باد آورده

در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانی‌ها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بود به محاصره‌ ارتش ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد.

پادشاه روم چون پایتخت را در خطر می‌دید، دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندریه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کند، ‌گنجینه‌ روم بدست ایرانیان نیفتد.

این کار را هم کردند. ولی کشتی‌ها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و هرچه ملاحان تلاش کردند نتوانستند کشتی‌ها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتی‌ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود، رفتند. ایرانیان خوشحال شدند و خزاین را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند.خسرو پرویز خوشحال شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد بدست ایرانیان افتاده بود خسرو پرویز آن را «گنج باد آورده» نام نهاد.

 

از آن روز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آن را باد آورده می‌گویند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۱ ، ۰۸:۵۶
mohammad razavi
پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۲۵ ق.ظ

#داستان #ضرب_المثل آب در هاون کوبیدن

داستان این حکایت به زمانی بر میگردد که دو عطار قدیمی در یک بازار با هم رقابتی داشته اند. بحث جدل بین این دو عطار برای این بود که هر کدام می گفتند داروهای من بهتر می باشد.

 بعد از شدت گرفتن این اختلاف این دو عطار تصمیم گرفتند بین خودشون مسابقه ای بگذارند. مسابقه اینگونه بود که قرار شد هر دو عطار زهری را بسازند و به دیگری بدهند و هر کس که مسموم شد باید از بازار برود.

 فردای آن روز هر دو عطار برای مسابقه شروع به آماده شدن کردند. عطاری که مغازه اش در سمت راست بازار بود دید که رقیبش با 5 کارگر که هر کدام یک ماسک زده اند در حال کوبیدن چیزی می باشند. خود عطار نیز از این کارگرها فاصله گرفته است.

 گذشت و گذشت تا زمان مسابقه فرا رسید.وقتی مسابقه شروع شد آن عطار آمد و به مردم توصیه کرد که تا می توانند از آنها فاصله بگیرند تا مبادا زهر بر آنها اثر کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۰:۲۵
mohammad razavi
چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۱، ۱۰:۰۵ ب.ظ

چرا می گویند به هزار و یک دلیل!؟!

کاربرد ضرب المثل:

 به افرادی گفته می‌شود که از فاجعه کار مطلع نیستند اما اصرار به گفتن آن دارند.

داستان:

در روزگار قدیم ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است. ماه رمضان که می شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می شد. به همین دلیل، ماه رمضان که می شد، توپ در می کردند. یعنی وقتی که اذان می رسید ، صدای توپ بلند می شد.

معمولاً روی یکی از تپه های دور و بر هر شهر یک توپ جنگی می گذاشتند و دو سه تا سرباز را مامور می کردند که وقت افطار و سحر، گلوله ای توی توپ بگذارند و شلیک کنند. گلوله ها فقط باروت داشتند و به جایی و کسی آسیب نمی رساندند. اما صدای انفجار آن ها آن قدر بلند بود که مردم می توانستند صدای توپ سحر و توپ افطار را بشنوند.

معروف است که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۵
mohammad razavi
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ

#راز_مثلها 14

داستان ضرب المثل بعد از تنه خبردار
روزگاری بود که باربری در بیشتر جاها با الاغها بود آدمهایی بودند که کارشان بارکشی از الاغ ها بود. به این آدمهای زحمت کش چارپادار می گفتند. چارپادارهاکه الاغها را قطار می کردند و آنهارابار می زدند و از این کوچه به آن کوچه و از ان محله به آن محله می بردند. الاغها بی آن که بدانند کجا باید بایستند به راه خودشان می رفتند .به ویژه آن که خیلی از راه ها و مسیرها را بلد بودند و همین طوری برای خودشان می رفتند. حالا اگر کسی سر راهشان قرار می گرفت ناخواسته به او تنه می زدند و به گوشه‌ای پرتش می کردند.در این وقت دیگر معلوم نبود که چه برسر آن بیچاره می آمد. خب چاپارداران چه کار می کردند.؟ آنها با صدای بلند می گفتند خبر دار خبردار یعنی اینکه عابر و رهگذرها مواظب باشید که الاغ به شما تنه نزند. اماپیش می آمد که چاپاردار بعداز تنه زدن الاغ داد می زد خبر دار
این مثل را وقتی به کار می برند که اول کسی از جایی صدمه و زیان ببیند آن وقت به او هشدار بدهند یا خبرش کنند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۰۳
mohammad razavi
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ق.ظ

راز مثلها13

اصطلاح
زر دادم و دردسر خریدم !
اکبرشاه، یکی از معروفترین پادشاهان سلسله ی گورکانی هند بود که در بالا بردن فرهنگ و رفاه زندگی مردم سرزمینش بسیار تلاش کرد. او انسانی فرهیخته و علاقه مند به ادب و دانش بود و همواره اجازه می داد که متکلمان و دانشمندان از مذاهب مختلف در قصر او آزادانه و بدون ترس به بحث و مناظره بپردازند .
اکبرشاه خودش هم قریحه ی شاعری داشت و گاهگاه به فارسی شعر می سرود. آورده اند که، شاه بعد از یک شب خوشگذرانی که در مصرف مسکرات افراط کرده‌بود ،بامدادان با سردرد شدیدی از خواب بیدار شد، آنچنان حال شاه بد شد که به ناچار ان روز را در بستر به استراحت پرداخت و چون ندیمان وخدمتگزاران برای عیادت به نزد او می رفتند این شعر را مکرر در پاسخ انها می گفت که
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۵۴
mohammad razavi
دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۵ ب.ظ

#راز_مثلها 13 (داستان "گنه کرد در بلخ...(

داستان ضرب‌المثل "گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری"
در روزگاری دور آهنگری در بلخ می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی تنش می خارید و هِی بینی در کار حاکم وقت می کرد! حاکم محلی، که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند! پادشاه که نه وقت بررسی داشت و نه حال بررسی، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه به محض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد و بدانند جریمه ی تمرّد و سرکشی چیست! حکم صادره را به پای کبوتری بسته روانه می کنند؛ کبوتر نامه بر بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند! خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر هم که وظیفه شناس است و کار درست! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۶:۰۵
mohammad razavi
شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۹ ق.ظ

#راز_مثلها 12

داستان ضرب‌المثل چوب توی آستین کردن
چوب توی آستین کردن،برای تهدید کسی به تنبیه شدن به کار می گیرند.
زمان قاجار یکی از انواع تنبیه خلاف کاران چوب درآستین کردن وی بوده است. ترتیب آن نیز چون این بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و سپس چوبی محکم و خم نشدنی را به موازات دستهای محکوم از یک آستین لباس او وارد کرده و از آستین دیگرش خارج می کردند. سپس مچ دست ها را با طنابی محکم به آن چوب می بستند تا محکوم دیگر نتواند دست هایش را به چپ و راست یا بالا و پایین حرکت دهد و یا آنها را خم کند. پس از آن، مدتی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۹
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ق.ظ

راز مثلها 11

📕#راز_مثلها🤔🤔🤔

مرد خسیسی، خربزه ای خرید

تا به خانه برای زنِ خود ببرد.

در راه به وسوسه افتاد

که قَدری از آن بخورد، ولی شَرم

 داشت که دستِ خالی به خانه برود...

 

عاقبت فریب نَفس، بر وی چیره شد و

 با خود گفت: قاچی از خربزه را به رَسمِ

 خانزادِه ها می خورم و باقی را در راه

 میگذارم، تا عابِران گَمان کنند که خانی

 از اینجا گذشته است، و چنین کرد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۹
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ق.ظ

📕#راز_مثلها 10🤔🤔🤔

🔻داستان ضرب المثل

📔باغ شاه که رفتی نباید زیاد بیایی کم چرا !

 

روزی بود و روزگاری بود . باغ بزرگی وسط شهر تهران بود که به آن باغ شاه می گفتند چون واقعا آن باغ مال شاه بود .

تابستان که می شد شاه در آن باغ زندگی می کرد و توی همان باغ هم به شکایت های مردم رسیدگی می کرد .

معمولا افرادی که برای شکایت می آمدند افرادی رنج کشیده و فقیر بودند اما حیف که کسی اجازه نداشت میوه ای از شاخه بچینند و دلی از عزا در آورند. اگر کسی از میوه درخت می خورد جریمه می شد و به شکایتش رسیدگی نمی شد.

شاه یک ترازو جلو در ورودی باغ گذاشته بود تا مردم را وزن کند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۸
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ق.ظ

📚#راز_مثلها 9🤔🤔🤔

🔻پیشینه ضرب‌المثل

✍جواب ابلهان خاموشیت

 

♦️ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ،جلوی قهوه خانه‌ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.

 شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۶
mohammad razavi