در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۲۰ ق.ظ

شیر بی سر و دم و شکم!

در قدیم مردم عادت داشتند که با سوزن بر پُشت و بازو و دست خود نقش‌هایی را رسم کنن، یا نامی بنویسند، یا شکل انسان و حیوانی بکشند. کسانی که در این کار مهارت داشتند #دلاک نامیده می شدند. دلاک ، مرکب را با سوزن در زیر پوست بدن وارد می‌کرد و تصویری می کشید که همیشه روی تن می ‌ماند.

روزی شخصی که می خواست پهلوان به نظر آید پیش دلاک رفت و گفت بر شانه‌ام عکس یک شیر را رسم کن. پهلوان روی زمین دراز کشید و دلاک سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن کرد. اولین سوزن را که در شانه پهلوان فرو کرد.

پهلوان از درد داد کشید و گفت: "آی ! مرا کشتی. دلاک گفت:" خودت خواسته‌ای، باید تحمل کنی،"

پهلوان پرسید: "چه تصویری نقش می ‌کنی؟" دلاک گفت: "تو خودت خواستی که نقش شیر رسم کنم." پهلوان گفت از کدام اندام شیر آغاز کردی؟

دلاک گفت:" از دُم شیر. "پهلوان گفت:"نفسم از درد بند آمد، دُم لازم نیست."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۱ ، ۱۱:۲۰
mohammad razavi
سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۳۰ ق.ظ

📚چل کلید

پادشاهى بود هفت پسر داشت. روزى پسرها به شکار رفتند. با یکدیگر عهد کردند که چنانچه شکار از کنار هریک از آنها فرار کند، همان شخص باید به‌دنبال شکار برود. در این حین آهوئى را دیدند. او را دوره کردند. آهو از کنار کوچکترین برادر فرار کرد. پسر کوچک‌تر او را دنبال کرد. آهو به تپه‌اى رسید و در آنجا ناپدید شد. پسر به بالاى تپه رسید و دید پیرمردى آنجا نشسته است. چون شب شده بود و جوان هم خسته بود از پیرمرد خواست، به او جائى بدهد تا بخوابد. پیرمرد او را به خانه‌اش برد. جوان در خانهٔ پیرمرد تصویر یک دختر زیبا را دید و به او دل باخت. از پیرمرد نام و نشان صاحب عکس را پرسید. پیرمرد گفت: رسیدن به او کار سختى است. باید هفت دیو را بکشى تا به باغى برسى در آنجا یک گربه هست که یک دسته کلید چهل‌تائى به گردن دارد. گربه را باید بکشى و در اتاق‌ها را باز کنی. دختر در اتاق چهلم است. شاهزاده صبح فردا به‌سوى باغى که دختر در آنجا بود حرکت کرد. هفت دیو را که نگهبان باغ بودند کشت. در کنار دیو هفتم کتابى پیدا کرد آن را خواند طلسم‌ها را شکست و اسیران آزاد شدند. شاهزاده خود را به پاى دیوار باغ رساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۱ ، ۰۹:۳۰
mohammad razavi
دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۱۳ ق.ظ

شڪایت به مقام بالاتر!

در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام  شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.

خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۰۱ ، ۰۷:۱۳
mohammad razavi

📍چرا داعش "حامد بدخشان" را با نام جهادی ابوعایشه العمری، معرفی کرد؟ نام عامل #جنایت_شیراز را چه کسی انتخاب کرده؟!کدام سرویس پشت مهندسی این جنایت بوده است؟

در روزهای گذشته شاهد یک جنایت هولناک در شیراز بودیم.

جنایتی که تقریبا همه یقین دارند با هدایت شخصِ داعش نمی‌تواند صورت گرفته باشد و قطعا و یقینا یک #سرویس_اطلاعاتی کاملا هدفمند این عامل را به این محل هدایت کرده است. سرویسی که قطعا و یقینا اطلاعاتی را از یک گروهِ ایرانی در شیراز (که برای #مهدی_حاجتی ) فرستاده‌اند؛ دریافت و به سرویس مورد نظر منتقل کرده است.

جنایت شیراز ابعاد مختلفی دارد.

از پیامدهای آن بگیرید تا کسانی که از آن بهره برداری کرده‌اند. اما فارغ از تمام این بحث‌ها بررسی چند نکته در خصوص عامل جنایت نشان می‌دهد که آن کسانی که داعش را در این مرحله جلو انداخته‌اند؛ به چیزی فراتر از یک جنایت فکر کرده و در واقع در حال تکمیل یک پازل در ابعاد منطقه‌ای هستند.

◾️داعش عامل جنایت شیراز را "ابوعایشه العمری" انتخاب کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۱ ، ۱۰:۴۳
mohammad razavi
يكشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۴۹ ق.ظ

چه کشکی، چه پشمی؟!

چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»

 قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.»

 وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۱ ، ۰۸:۴۹
mohammad razavi
شنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۱۰ ق.ظ

زرنگی کدخدا و لطف ارباب!

در یکی از آبادی‌های اربابی ظالم و ستمگر بود. او یک روز حکم می‌کند رعیت‌‌ها جفتی دو من #کره برای سر سلامتی او بیاورند. رعیت‌‌ها هم چیزی نداشتند. هرچه فکر می‌کنند چه کنند عقلشان به جایی نمی‌رسد. آخرش می‌روند و دست به دامن کدخدا می‌شوند و از او می‌خواهند که پیش ارباب برود و بخواهد که آنها را ببخشد و از دادن کره معافشان کند. کدخدا هم بادی به غبغب می‌اندازد و قول می‌دهد که کارشان را درست کند و پیش ارباب برود.

 کدخدا پیش ارباب می‌رود و می‌گوید: "ارباب! رعیت‌‌ها امسال کار زیادی ندارند، قوه‌شان نمی‌رسد جفتی دو من کره بدهند یک لطفی بهشان بکن". مالک از خدا بی‌خبر هم که رعیت‌هاش را خوب می‌شناخته و می‌دانسته که چقدر صاف و صادقند می‌گوید: "والله کدخدا هرچه فکر می‌کنم ترا ناراضی بفرستم دلم راضی نمیشه، برو به رعیت‌‌ها بگو کره را بهشان بخشیدم جفتی دومن #روغن بیارن!" کدخدا هم به خیال اینکه برای رعیت‌‌ها کاری کرده خوشحال و خندان می‌آید و رعیت‌‌ها را جمع می‌کند و می‌گوید: "مردم! هی بگید کدخدا آدم خوبی نیست، رفتم پیش ارباب آنقدر التماس کردم تا راضی شد به جای دو من کره، دو من روغن بدین! حالا برید و به جان من دعا کنین!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۰۸:۱۰
mohammad razavi
پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۲۵ ق.ظ

#داستان #ضرب_المثل آب در هاون کوبیدن

داستان این حکایت به زمانی بر میگردد که دو عطار قدیمی در یک بازار با هم رقابتی داشته اند. بحث جدل بین این دو عطار برای این بود که هر کدام می گفتند داروهای من بهتر می باشد.

 بعد از شدت گرفتن این اختلاف این دو عطار تصمیم گرفتند بین خودشون مسابقه ای بگذارند. مسابقه اینگونه بود که قرار شد هر دو عطار زهری را بسازند و به دیگری بدهند و هر کس که مسموم شد باید از بازار برود.

 فردای آن روز هر دو عطار برای مسابقه شروع به آماده شدن کردند. عطاری که مغازه اش در سمت راست بازار بود دید که رقیبش با 5 کارگر که هر کدام یک ماسک زده اند در حال کوبیدن چیزی می باشند. خود عطار نیز از این کارگرها فاصله گرفته است.

 گذشت و گذشت تا زمان مسابقه فرا رسید.وقتی مسابقه شروع شد آن عطار آمد و به مردم توصیه کرد که تا می توانند از آنها فاصله بگیرند تا مبادا زهر بر آنها اثر کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۰:۲۵
mohammad razavi
پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۲۲ ق.ظ

🔴پیام های استراتژیک پرتاب موشک ماهواره بر قائم

 1️⃣ موشک ماهواره بر ، ساختاری مشابه موشک های قاره پیما دارد ؛ در واقع می توان گفت امروز سپاه پاسداران علاوه بر یک ماهواره بر توانست یک موشک بالستیک قاره پیما که می تواند ۱۰۰ کیلوگرم محموله را حمل کند به فضا پرتاب کرد.

 

2️⃣ با توجه به توان اتمی ایران و عبور این کشور از نقطه گریز هسته ای (یعنی قابلیت ساخت فوری بمب اتم)  ، شلیک این موشک پیام های خاص خود را بر کشورهای منطقه و قدرت های جهانی دارد .

 

3️⃣ استفاده از سوخت جامد در این ماهواره بر یعنی کاهش زمان آماده سازی برای شلیک و همین امر میتواند قابلیت سپاه را در راهبرد ضربه دوم افزایش دهد.

 

4️⃣ ساخت و شلیک ماهواره برها در سالهای اخیر علاوه بر پیشرفت های صنعت اتمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۰:۲۲
mohammad razavi
چهارشنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۴۷ ق.ظ

فقط بدون شرح!

🔴واکنش مهاجری به سخنان علم‌الهدی درباره هم‌نژاد بودن ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها: همشهری‌تان کریمی قدوسی به‌خاطر اینکه او را افغانی نامیدم از من شکایت کرد.

فعال سیاسی اصولگرا با اشاره به سخنان علم‌الهدی درباره پیوندهای نژادی و فرهنگی درهم تنیده دو ملت ایران و افعانستان، مطالبه‌ای را مطرح کرد.

محمد مهاجری در صفحه تلگرامی خود نوشت:

در خطبه نماز جمعه گفته‌اید مردم دو کشور ایران و افغانستان هم‌نژادند. حتی گفته‌اید ابن‌سینا، فارابی و مولانا افغانی بوده‌اند.

حالا که این‌طور است خدمتتان عرض می‌کنم همشهری و هم‌حزبی و هم‌مسلک و مرید جنابعالی یعنی آقای جواد کریمی‌ قدوسی که از مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافته، ۲ سال پیش به‌خاطر اینکه او را افغانی نامیده بودم، به دادگاه شکایت کرد و قوه قضاییه در زمان ریاست داماد محترمتان بنده را به‌خاطر همین قضیه ۱۰ میلیون تومان جریمه کرد.

بنابراین حالا که شما دو ملت همسایه را هم‌نژاد خوانده‌اید، شایسته است مراتب را به دستگاه‌های ذیربط اعلام فرمایید تا جریمه یادشده برگشت داده شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۱ ، ۰۸:۴۷
mohammad razavi

اشاره: مشک آن باشد که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. گزارش یک سایت خارجی  از عملکرد، جایگاه و  رسالت تاریخی یکی دیگر از علمای راستین تشیع. البته بازهم در این گزارش به صورت خزنده و پوشیده  اختلاف های ملی، قومی و زبانی برجسته گردیده است که از بیگانه غیر از این انتظاری نیست.

هنگامی که هفته گذشته عراق در آستانه جنگ داخلی قرار گرفت، تنها یک نفر بود که می‌توانست جلوی آن را بگیرد: یک روحانی ۹۲ ساله شیعه عراقی که بار دیگر ثابت کرد قدرتمندترین فرد در کشورش است.

آیت‌الله علی سیستانی در انظار عمومی درباره ناآرامی‌هایی که در خیابان‌های عراق به راه افتاد چیزی نگفته است. اما مقامات دولتی و خود شیعیان می‌گویند، تنها موضع سیستانی در پشت صحنه بود که یک فروپاشی را متوقف کرد.

داستان خونین‌ترین هفته عراق در نزدیک به سه سال اخیر، محدودیت‌های سیاست‌های سنتی را در کشوری نشان می‌دهد که قدرت شروع و توقف جنگ‌ها در اختیار روحانیون قرار دارد. بسیاری از این روحانیون با ایران پیوندهایی مبهمی دارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۱ ، ۰۸:۵۹
mohammad razavi