سرطان تکفیر
سرطان تکفیر نویسنده: محمد محق
اگر یک تمدن را به مثابه یک ارگانیسم زنده تصور کنیم که میتواند به بیماریهای گوناگون گرفتار شود، تمدن اسلامی امروزه گرفتار سرطانی است که آخر آن را از پا در میآورد، این سرطان بدخیم همانا گرایش به تکفیر است. وقتی سخن از تمدن اسلامی میگوییم مراد خود اسلام نیست، آن چیزی است که به دست مسلمانان پدیدآمده و محصولی بشری است.
غلط است اگر کسی تصور کند که تکفیر تنها اختصاص به داعش یا گروهک منقرض شده التکفیر و الهجرة دارد. رگههای گرایش به تکفیر همچنانکه در آثار مرحوم سید قطب و مولانا مودودی به قوت حضور دارد، در همه شاخههای سلفیت و نسخههای حنفیتی که به آبشخور سلفیت در غلتیدهاند و در شاخههایی از تشیع صفوی و پیشاصفوی هم حضور دارد.
تنها جریانی که در تاریخ اسلام با صراحت و قاطعیت مرز خود را با گرایشهای تکفیری از همان آغاز مشخص کرد حنفیت اصیل بود که پیشوای بزرگ آن امام ابوحنیفه رحمة الله علیه آشکارا گفت: “لا نکفر أحدا من أهل القبلة” یعنی ما هیچکس از اهل قبله مسلمانان را کافر نمیخوانیم. دیگر جریانها به درجاتی کموبیش به باکتری تکفیر آلوده بودهاند. این را در موقف متشدد ابن حنبل در برابر بعضی آراء فقهی امام محمد شاگرد امام ابوحنیفه میتوان دید تا مواضع سختگیرانه ابن تیمیه و ابن القیم و ابن عبد الوهاب در برابر دیگر فرق و جماعتهای مسلمان، که کسانی مانند امام غزالی و ابن عربی را ملحد میخواندند، تا رسایل فقهی حنفینمایانی در آن طرف مرز که معتقد بودند اگر کسی کفش عالِمی را از روی اهانت کفشک بگوید کافر میشود!! همچنان است مومن ندانستن سنیان در دیدگاه برخی از مراجع مذهبی شیعیان.
اما این باکتری در اثر تحولات سیاسی و اجتماعی قرن اخیر جهش سرسامآوری در پهنه تفکر اسلامی یافته و کسانی با گرایشهای خطرناک تکفیری که جوامع اسلامی را جوامع جاهلی میدانستند به مثابه مرجعیتهای اسلامی و در چهره قدیسین مسلمان معرفی شدهاند. امروزه ما دیگر با بیماری تکفیر مواجه نیستیم بلکه با سرطان تکفیر روبروییم که در لایههای مختلف زندگی مسلمانان در حال ریشه دواندن است. جوانان فراوانی دیده میشوند که کسی را به صِرف لباس و پوشش از دایره دین خارج میدانند، چه رسد به نیمچه عالمانی که با کوچکترین بهانهای حکم کفر هر کِه را نپسندند صادر میکنند. این و آن را به آسانی اهل شرک و بدعت خواندن و در حق مخالفان فکری خود حکم گمراهی صادر کردن از شاخههای گرایش تکفیری است.
این معضل اختصاص به افغانستان ندارد، و تنها در میان سنیان هم نیست، بخش قابل توجهی از پیروان هر دو فرقه گرایش به تکفیر دارند. اما این پدیده در افغانستان به مرز نگران کنندهای رسیده است.
محمد عابد جابری گفته است در همه تمدنهایی که در تاریخ پدید آمدهاند عناصر افراطی وجود داشتهاند، اما غالبا در حاشیه آن تمدن، که صدای شان چندان شنیده نمیشد. هرگاه این عناصر به متن آن تمدن راه یابند و صدای آنان بر صدای نیروهای معتدل بچربد مرگ آن تمدن آغاز میشود.
امروزه صدای گرایشهای تکفیری در تمدن اسلامی قویتر از هر صدای دیگری است.
ما انتخاب چندانی نداریم، یا تصمیم میگیریم دست به جراحی سخت و دردناکی بزنیم تا این سرطان را از پیکره این تمدن خارج کنیم، یا باید به مرگ تدریجی آن به دست تکفیریها تن بدهیم. انتخاب با ماست.