در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۵۰ ق.ظ

چیزی شبیه ارزش عمر

مردی شب‌ هنگام قبل از سپیده دم در ساحل دریا نشست و کیسه‌ای پر از سنگ یافت. پس دستش را داخل کیسه برد و سنگی از آن برداشت و به دریا انداخت. از صدای سنگ خوشش آمد که در دریا فرو می‌رفت لذا سنگی دیگر را برداشت و به دریا انداخت و همین‌طور به انداختن سنگ‌های داخل کیسه به دریا ادامه داد چرا که صدای سنگ‌ها به هنگام افتادن در آب ، این مرد را خوشحال می‌کرد و او را به وجد می‌آورد.

به کارش ادامه داد تا اینکه هوا رو به روشنایی نهاد و معلوم شد در کیسه‌ای که کنارش قرار داشته فقط یک سنگ باقی مانده است.هوا کاملا روشن شد و آن شخص به سنگ باقیمانده نگریست و دید که یک جواهر است و متوجه شد تمام آنهایی که قبلا به دریا انداخته و فکر کرده سنگ هستند جواهر بوده‌اند!

لذا پیوسته انگشت پشیمانی خود می‌گزید و به خود می‌گفت : چقدر احمق هستم که آن همه جواهر را به دریا انداختم و فکر می‌کردم که همگی سنگ هستند آن هم بخاطر اینکه از صدای افتادن آنها در آب لذت ببرم!! به خدا قسم اگر از ارزش آنها باخبر بودم حتی یکی از آنها را نیز از دست نمی‌دادم.

همه ما مانند آن مرد هستیم : کیسه جواهرات همان عمری است که داریم ساعت به ساعت به دریا می‌اندازیم. صدای آب همان کالاها، لذتها، شهوتها و تمایلات فناپذیر دنیا است. تاریکی شب همان غفلت و بی‌خبری است. برآمدن روشنایی روز نیز آشکار شدن این حقیقت است که هنگام آمدن مرگ، بازگشتی در کار نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۸:۵۰
mohammad razavi
پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۰۸ ق.ظ

نامه۱۷ نهج البلاغه

در پاسخ نامه معاویه افشای چهره بنی امیه و فضائل اهل بیت (ع)

معاویه! اینکه خواستی شام را به تو واگذارم، همانا من چیزی را که دیروز از تو باز داشتم، امروز به تو نخواهم بخشید، و اما سخن تو که جنگ، عرب را جز اندکی، بکام خویش فرو برده است، آگاه باش، آن کس که بر حق بود، جایگاهش بهشت، و آنکه بر راه باطل بود در آتش است. اما اینکه ادعای تساوی در جنگ و نفرات جهادگر کرده ای، بدان، که رشد تو در شک به درجه کمال من در یقین نرسیده است، و اهل شام بر دنیا حریص تر از اهل عراق به آخرت نیستند.

فضائل عترت پیامبر (ص)

و اینکه ادعا کردی ما همه فرزندان (عبدمناف) هستیم، آری چنین است، اما جد شما (امیه) چونان جد ما (هاشم) و (حرب) همانند (عبدالمطلب) و (ابوسفیان) مانند (ابوطالب) نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسیران آزادشده نیست، و حلال زاده همانند حرام زاده نمی باشد، و آنکه بر حق است با آنکه بر باطل است را نمی توان مقایسه کرد، و مومن چون مفسد نخواهد بود، و چه زشتند آنان که پدران گذشته خود را در ورود به آتش پیروی کنند. از همه که بگذریم، فضیلت نبوت در اختیار ماست که با آن عزیزان را ذلیل، و خوارشدگان را بزرگ کردیم، و آنگاه که خداوند امت عرب را فوج فوج به دین اسلام درآورد، و این امت در برابر دین یا از روی اختیار یا اجبار تسلیم شد، شما خاندان ابوسفیان، یا برای دنیا و یا از روی ترس در دین اسلام وارد شدید، و این هنگامی بود که نخستین اسلام آورندگان بر همه پیشی گرفتند، و مهاجران نخستین ارزش خود را باز یافتند، پس ای معاویه شیطان را از خویش بهره مند، و او را بر جان خویش راه مده. با درود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۰۸
mohammad razavi
سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ

فقط 5 دقیقه! باشه؟

در پارک یک زن و یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه می کردند . زن رو به مرد کرد و گفت : پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا می رود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی ، او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد.

مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : پسرم وقت رفتن است . پسر که دلش نمی آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت : بابا فقط 5 دقیقه ! باشه ؟

مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن دوباره به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : دیر می شود ، برویم . ولی پسر باز خواهش کرد : 5 دقیقه ! این دفعه قول می دهم .

مرد لبخند زد و باز قبول کرد .  زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ، ولی فکر نمی کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟

مرد جواب داد : دوسال پیش یک راننده پسر بزرگم را در حال دوچرخه سواری زیر گرفت و کشت . من هیچ گاه برای او وقت کافی نگذاشته بودم و همیشه به خاطر این موضوع غصه می خوردم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را تکرار نکنم .   پسر کوچکم فکر میکند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آنست که من 5 دقیقه بیشتر وقت می دهم تا بازی کردن و شادی کردن او را ببینم . 5 دقیقه ای که دیگر هرگز نمیتوانم بودن در کنار پسر از دست رفته ام را تجربه کنم .  

بعضی وقتها آدم قدر داشته ها رو خیلی دیر متوجه میشه . 5 دقیقه ، 10 دقیقه و حتی یک روز در کنار عزیزان و خانواده ، می تونه به خاطره ای فراموش نشدنی تبدیل بشه . ما گاهی آنقدر خودمون رو در گیر مسائل روزمره می کنیم که واقعا وقت ، انرژی ، فکر و حتی حوصله برای خانواده و عزیزانمون رو نداریم . روزها و لحظاتی رو که ممکنه دیگه امکان بازگردوندنش رو نداشته باشیم .  

همیشه نعمتهای بزرگ یعنی پدر ، مادر ، برادر و خواهر در کنار ما نیستد ، ممکنه روزی سایه عزیزانمون توی زندگی ما نباشه ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۴۷
mohammad razavi