اشعار عاشورایی 5
تا قیامت قطع استبداد کرد(ازعلامه اقبال لاهوری)
هرکه پیمان با هو الموجود بست/گردنش از بند هرمعبود رست
مؤمن از عشق است وعشق از مؤ من است/عشق را ناممکن ما ممکن است
آن امام عاشقان پور بتول/ سرو آزادی زبستان رسول.
الله الله بای بسم الله پدر/معنی ذبح عظیم امدپسر.
بهر ان شهزاده ی خیر الملل/ دوش ختم المرسلین نعم الجمل.
سرخ رو عشق غیور از خون او/شوخی این مصرع از مضمون او.
در میان امت ان کیوان جناب/ همچو حرف قل هوالله در کتاب.
موسی وفرعون وموسی وشبیر و یزید/ این دو قوت از حیات آید پدید.
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت/ حریت را زهر اندرکام ریخت.
خاست آن سر جلوه ای خیر الامم/ چون سحاب قبله باران در قدم.
برزمین کربلا بارید ورفت/لاله در ویرانه ها کارید ورفت.
تا قیامت قطع استبداد کرد/موج خون او چمن ایجاد کرد.
بهر حق درخاک وخون غلطیده است/پس بنای لااله گردیده است.
مدعایش سلطنت بودی اگر/ خود نکردی باچنین سامان سفر.
دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد/ دوستان او به یزدان هم عدد
سرّ ابراهیم واسمعیل بود/یعنی آن اجمال را تفصیل بود.
عزم او چون کوهساران استوار/پایدارو تند سیرو کامکار.
تیغ بهر عزت دین است و بس/ مقصد او حفظ ایین است و بس.
ماسوی الله را مسلمان بنده نیست/ پیش فرعونی سرش افکنده نیست.
خون او تفسیر این اسرار کرد/ملت خوابیده را بیدار کرد.
تیغ لا چون از میان بیرون کشید/ از رگ ارباب باطل خون کشید.
نقش الا الله برصحرا نوشت/سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم/زاآتش او شعله ها اندوختیم.
شوکت شام و فر بغداد رفت/سطوت غرناطه هم از یاد رفت.
تارما از زخمه اش لرزان هنوز/ تازه از تکبیر او ایمان هنوز.
ای صبا ای پیک دور افتادگان/اشک ما بر خاک پاک او رسان.
(علامه اقبال لاهوری)