شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ب.ظ
اشعار عاشورایی4
ماه صحرا
ماه صحرا دلنوازی می کند / عشق با شمشیر بازی می کند
گلرخان آتش به صحرا می زنند / تشنه کامان دل به دریا می زنند
صبح محشر بود تا هنگام چاشت / عشق توفان کرد هرجا پا گذاشت
عشق کار چشم نه، کار دل است / تشنه جان دادن کنار ساحل است
ما گرفتارکمند زلف یار/ عشق می گوید که قربانی بیار
عشق گاهی قند شیرین گاه تلخ / عشق آزاد است از بغداد وبلخ
فارغ از هر رنگ ونیرنگ وهوا / عشق را درنینوا دیدیم ما
نینوا نوشیده از جام فرات /قطره قطره خون سرخ کائنات
عشق ماندو هیچ کس باقی نماند / آن قدح بشکست وآن ساقی نماند
گرم می تابید خورشید جلی / بر دل و دست حسین بن علی
تا که آن شمع جهان آرا فسرد/ خیمه گاه عاشقان را باد برد
....
کربلا در سوک خود نالیده بود /دجله ای را غرق درخون دیده بود
(یحی جواهری)
۹۳/۰۹/۲۲