خطبه حضرت زینب(ع) در کوفه
حِذْیَم بن شریک اسدى(1) مى گوید: در آن روز به زینب دختر على(علیه السلام) نگریستم که خطبه مى خواند و هرگز زنى را سخن ورتر و زبان آورتر از او ندیدم. گویا (زبان على(علیه السلام) در کام اوست و) با زبان امیرمؤمنان على(علیه السلام) سخن مى گوید. به سوى مردم اشاره کرد که «ساکت شوید!»
ناگاه نفسها در سینه ها حبس شد و زنگ کاروانها از حرکت ایستاد، سپس آن حضرت پس از حمد و ثناى الهى و درود بر محمد و خاندان پاکش چنین فرمود:
«أَمّا بَعْدُ یا أَهْلَ الْکُوفَةِ، یا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ وَ الْمَکْرِ، أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ، إِنَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ، هَلْ فِیکُمْ إِلاَّ الصَّلِفُ وَ الْعُجبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْکَذِبُ وَ مَلْقُ الاِْماءِ وَ غَمْرُ الأَعْداءِ، أَوْ کَمَرْعىً عَلى دِمْنَة، أَوْ کَفِضَّة عَلى مَلْحُودَة، أَلا بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَیْکُمْ وَ فِی الْعَذابِ أَنْتُمْ خالِدُونَ.
أَتَبْکُونَ أَخِی؟! أَجَلْ وَ اللهِ فَابْکُوا فَاِنَّکُمْ أَحْرِیاءُ بِالْبُکاءِ، فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلا، فَقَدْ بُلِیتُمْ بِعارِها وَ مُنیتُمْ بِشِنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها أَبَداً، وَ أَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلِیلِ خاتِمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَیِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلاذِ حَریمِکُمْ، وَ مَعاذِ حِزْبِکُمْ، وَ مَقَرِّ سِلْمِکُمْ، وَ آسِی کَلْمِکُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِکُمْ وَ الْمَرْجَعِ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقاتَلَتِکُمْ، وَ مَدَرَةِ حُجَجِکُمْ، وَ مَنارِ مَحَجَّتِکُمْ، أَلا ساءَ ما قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَ ساءَ ما تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمْ.
فَتَعْساً تَعْساً، وَ نُکْساً نُکْساً، لَقَدْ خابَ السَّعْیُ، وَ تَبَّتِ الاَْیْدِی، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَب مِنَ اللهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ.
أَتَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِد لُِمحَمَّد(صلى الله علیه وآله) فَرَثْتُمْ؟ وَ أَیَّ عَهْد نَکَثْتُمْ؟ وَ أیَّ کَرِیمَة لَهُ أَبْرَزْتُمْ؟ وَ أَیَّ حُرْمَة لَهُ هَتَکْتُمْ؟ وَ أَیَّ دَم لَهُ سَفَکْتُمْ؟ لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً، تَکادُ السَّمواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ، وَ تَنْشَقُّ الاَْرْضُ، وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدّاً.
لَقَدْ جِئْتُمْ بِها شَوْهاءَ صَلْعاءَ سَوْداءَ فَقْماءَ خَرْقاءَ طِلاعَ الأَرْضِ وَالسَّماءِ، أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّماءُ دَماً، وَ لَعَذابُ الاْخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لایُنْصَرُونَ، فَلایَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمَهَلُ، فَإِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ لایَحْفِزُهُ الْبِدارُ، وَ لا یُخْشى عَلَیْهِ فَوْتُ الثَّأْرِ، کَلاّ إِنَّ رَبَّکَ لَنا وَ لَهُمْ بِالْمِرْصادِ».
(امّا بعد! اى کوفیان! اى نیرنگ بازان و پیمان شکنان و بى وفایان و مکر پیشه گان! هرگز اشک چشمانتان خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد. شما همانند آن زنى هستید که رشته خود را پس از بافتن وتابیدن وا مى تابید. شما سوگندهایتان را دستاویز فساد میان خود قرار داده اید. در میان شما جز لاف زدن، خودپسندى، دشمنى، دروغ، تملّق و چاپلوسىِ کنیزکان، و کینه توزىِ دشمنان نیست، یا [اگر هم به ظاهر خوب باشید، در نهایت] مانند سبزه اى در کنار لجنزار و نقره اى بر سر گورهایید. آگاه باشید که براى آخرت خویش بد چیزى را [مهیا ساختید و] از پیش فرستادید؛ خشم خدا شما را فرا خواهد گرفت و براى همیشه در عذاب جهنم خواهید ماند.
آیا براى برادرم [حسین(علیه السلام)] گریه مى کنید؟ آرى به خدا سوگند باید که بگریید، چرا که شما شایسته گریستن اید؛ پس فراوان گریه کنید و اندک بخندید، چرا که ننگ [این عمل] گریبان شما را گرفت و لکه آن براى همیشه به دامن شما نشست که هرگز نمى توانید آن را پاک کنید.
چگونه مى توانید این لکه ننگ را پاک کنید؟ کشتن فرزند خاتم پیامبران، معدن رسالت و آن کس که سرور جوانان اهل بهشت است و پناهگاه حریم شما و پناه حزب و گروه شما [شیعیان] و قرارگاه آرامش شما، بهبودى بخش زخم هایتان، پناهگاه شما در گرفتاریها، رهبر شما به هنگام نبرد، حجت بزرگ براى شما و چراغ روشن راههایتان [آیا کشتن او را ساده شمردید؟]. آگاه باشید که بد توشه اى را براى خود از پیش فرستاده اید و بار سنگین بدى را براى روز رستاخیزتان بر دوش گرفته اید.
نابود شوید نابود! واژگون باد [پرچم تان] واژگون! تلاشهایتان تباه، دستهایتان بریده و کالایتان [در بازار این جهان] گرفتار خسارت باد؛ شما به خشم خدا گرفتار گشته و خوارى و بیچارگى بر شما حتمى شد!
واى بر شما! آیا مى دانید چه جگرى را از محمد(صلى الله علیه وآله) شکافتید؟ و چه پیمانى را گسستید؟ و چه حرمسراى ارزشمندى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را آشکار کردید [پرده نشینان حریم محمّدى را بر کوچه و بازار نشان دادید؟] و چه حرمتى را از او هتک کردید؟ و چه خونى را از او بر زمین ریختید؟ به راستى کار زشت و وحشتناکى انجام داده اید، که نزدیک است بخاطر این کار، آسمانها از هم متلاشى گردد و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد!
کار شما، زشت، بسیار خطرناک، تیره و تار، وخامت بار و نادرست و [زشتى آن] به گستردگى زمین و آسمان بود. آیا اگر از آسمان خون ببارد تعجب مى کنید؟ [بدانید که] عذاب آخرت براى شما خوارکننده تر است و آنان [= جنایتکاران] هرگز یارى نمى شوند.
مهلت خداوند شما را مغرور نسازد، چرا که خداوند کارى شتابزده نمى کند [و به موقع ستمگران را مجازات مى کند] و انتقام خون مظلوم هرگز از او فوت نمى شود، به یقین پروردگار در کمین ما و شماست).
آنگاه حضرت زینب(علیها السلام) این اشعار را خواند:
«ماذا تَقُولُونَ إِذْ قالَ النَّبِیُّ لَکُمْ *** ماذا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الاُْمَمِ
بِأَهْلِ بَیْتی وَ أَوْلادی وَتَکْرُمَتی *** مِنْهُمْ أُسارى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمِ
ما کانَ ذاکَ جَزائی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ *** أَنْ تُخْلِفُونِی بِسُوء فی ذَوِی رَحِمِی
إِنِّى لاََخْشى عَلَیْکُمْ أَنْ یَحُلَّ بِکُمْ *** مِثْلُ الْعَذابِ الَّذی أَوْدى عَلى اِرَمَ»
(اگر پیامبر از شما بپرسد، این چه کارى بود که کردید با آنکه شما امت [پیامبر] آخر الزمان بودید [و بر دیگر امتها شرافت داشتید]، چه پاسخ خواهید داد؟
شما چه کردید با اهل بیت و فرزندان و عزیزان من، جمعى را به اسارت بردید و گروهى را به خون آغشته کردید.
این پاداش من نبود ـ با آنکه من خیرخواه شما بودم ـ اینکه در حق خویشاوندانم اینگونه به من جفا کنید.
من مى ترسم همان عذابى که قوم «اِرَم» را به نابودى کشاند، بر شما نیز فرود آید).
زینب کبرى(علیها السلام) پس از این خطابه جانسوز روى از آنان برگرداند. دراین حال، مردم را دیدم که حیرت زده اند و از اندوه و پشیمانى، دست به دندان مى گزند.
«حِذْیَم» مى افزاید: به کنارم نگریستم، پیرمردى را دیدم که اشک مى ریزد و محاسنش با قطرات اشکش تر شده بود. در همان حال دستان خود را به آسمان بلند کرد و گفت:
«بِأَبی وَ أُمّی کُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ، وَ نِساؤُکُمْ خَیْرُالنِّساءِ، وَ شَبابُکُمْ خَیْرُالشَّبابِ، وَ نَسْلُکُمْ نَسْلٌ کَریمٌ، وَ فَضْلُکُمْ فَضْلٌ عَظیمٌ»؛
(پدر و مادرم فداى شما باد! پیرانتان بهترین پیران، زنانتان بهترین زنان و جوانانتان بهترین جوانانند. دودمان شما کریم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظیم است).
آنگاه این بیت را خواند:
«کُهُولُکُمْ خَیْرُالْکُهُولِ وَ نَسْلُکُمْ *** إِذا عُدَّ نَسْلٌ لایَبُورُ وَلایَخْزَى»
(پیران شما بهترین پیران و دودمان شما نیز بهترین دودمانند و در میان همه تبارها و نسلها، هرگز تبار شما نابود و بى اعتبار نخواهند شد).
امام زین العابدین(علیه السلام) رو به عمه اش کرد و فرمود: «عمه جان آرام بگیر، سرگذشت گذشتگان براى آنان که مانده اند مایه عبرت است».
سپس افزود: «وَأَنْتِ بِحَمْدِاللهِ عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَة، فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة»؛ (خداى را سپاس که تو عالمه تعلیم ندیده و خردمندِ خرد نیاموزیده اى).
در ادامه فرمود: «گریه و زارى، آنان را که رفته اند به ما باز نمى گرداند».
با این سخنِ امام چهارم(علیه السلام)، زینب(علیها السلام) آرام گرفت و ساکت شد. (2)
یکى از مسائل حیرت انگیز داستان کربلا همین خطبه غرّاء و تکان دهنده حضرت زینب کبرى(علیها السلام) است؛ زنى که دیروز داغ شش برادر و دو فرزند و دهها نفر از بستگان و اصحاب با وفاى پدرش را دیده و اکنون به صورت اسیرى به سوى شام مى رود، باید چنان پریشان و افسرده حال و ناتوان باشد که حتى سخن گفتن عادى خویش را فراموش کند. امّا هنگامى که مى بینیم همچون شیرى مى غرّد و همچون طوفانى سهمگین مى خروشد و سیلى از ملامت و سرزنش را به سوى بىوفایان کوفه سرازیر مى سازد و قلوب و عواطف را تسخیر مى کند و بذر انقلاب را بر ضدّ حکومت جائر بنى امیّه در سرزمین دلها مى پاشد؛ بر او آفرین و هزاران آفرین مى گوییم و مى دانیم که او زاده على(علیه السلام) شیر خدا و فاطمه(علیها السلام) بانوى بزرگ و شجاع اسلام است.
یکى از حماقت هاى عجیب بنى امیّه همین بود که پس از قتل و شهادت حسین(علیه السلام) و یارانش، خاندان او را اسیر ساختند و سرهاى بریده را در کوى و برزن به نمایش گذاردند، تا پیام عظیم عاشورا را با خود به همه جا ـ تا قلب پایگاه اصلى دشمن ـ ببرند و همه را بیدار کنند و همه جا کربلا شود، و بزرگترین حماسه تاریخ آشکار گردد. (3)
پی نوشت:
(1). در ملهوف( لهوف) نام او «بشیر بن خزیم اسدی» ذکر شده است.
(2). احتجاج طبرسى، ج 2، ص 109 - 114. همین ماجرا در ملهوف (لهوف) سید بن طاووس نیز با مقدارى تفاوت آمده است. (ملهوف (لهوف)، ص 192 - 194) و رجوع شود به: بحارالانوار، ج 45، ص 162 - 164.
(3). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام، قم، 1388 ه. ش، ص 561.