شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ق.ظ
کجایی تو سعدی بیبینی چسان...
"بنی آدم اعضای یک پیکرند"
که اکنون پی قتل یکدیگرند
"چوعضوی بدرد آورد روزگار"
دگرعضو ها را به آن یک چه کار؟
چنین گفت سعدی و گویم به آن:
کجایی توسعدی عوض شد زمان
بنی آدم امروزه دیو است وشر
یکی گرگ و آن برّه باشد دگر
همه بی غم از محنت دیگران
به پیش کاسه ای خون و قاشق درآن
جدال است و جنگ و برادرکشی
دگرمانده"سعدی"،کجاسرخوشی؟
"توکزمحنت دیگران بی غمی"
"نشاید که نامت نهند آدمی"
توگُل گفته ای سعدیِ خوش سخن
چه گویم که ناگفته سوزد دهن
تودرعهدخویش این چنین گفته ای
خدایت ببخشد کنون خفته ای
تونیستی ببینی که درقرن ما
بنی آدم اینجا چه کرده ست، چه ها؟
چه اعضا زپیکر برون کرده اند
به دندان جهان غرق خون کرده اند
همه بیغم از محنت دیگران
محبت کجا؟ جمله زخم زبان
پدر را مروّت ندارد پسر
نصیحت نداردبه قلبش اثر
کنیزاست مادر دراین عصرما
به خشت جفا شد بنا قصرما
به نام "حقوق بشر" می کشیم
به تیغ وتفنگ وحَجَر می کشیم
کجایی توسعدی ببینی چه سان
بنی آدم اینجاکشیده است سنان
پیِ نان و جاه و مقام اند همه
ندارند زخشم خدا واهمه
کجایی توسعدی که اعضای تن
ببینی فتاده است همه از بدن
بنی آدم اینجا بنی شهوت است
دراین عصرماهرچه هست محنت است