در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۳۲ ب.ظ

سه صد دانشگاه برتر آسیا

رتبه دانشگاه های برتر آسیا در فهرست 2017 موسسه تایمز
«کمپنی تحصیلات عالی تایمز»( The Times Higher Education-THE) معبترترین نهادی است که همه ساله دانشگاه ها و موسسات تحصیلات عالی را در سطح جهانی و منطقه ای ارزیابی و رتبه بندی می کند. این موسسه در تازه ترین ارزیابی سال 2017، فهرست رنکینگ جهانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۲
mohammad razavi
جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ

خر من از اول دم نداشت

مردی خری دید 
به گل در نشسته و صاحب خر 
از بیرون کشیدن آن درمانده. 
مساعدت را (برای کمک کردن) دست در دُم خر زده، قُوَت کرد( زور زد). دُم از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که «تاوان بده»!
مرد به قصد فرار به کوچه‌ای دوید، بن بست یافت. خود را به خانه‌ای درافگند. زنی آنجا کنار حوض خانه چیزی می‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۴۳
mohammad razavi
پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ

حکمت

خانم معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ بود ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت، هنوز ازدواج نکرده بود.
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
«ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»
خانم معلم گفت: 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۰
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ب.ظ

قصه و عبرت

یکی از گذشتگان تعریف می کند که روزی به همسرم گفتم که برای شب مهمان دارم و باید تا شب که از سر کارم برمی گردم همه چیز را آماده و مرتب کرده باشی و غذا درست کرده باشی شرمنده مهمانها نشویم .
همسرم گفت : چشم
ومن سرکارم در مزرعه رفتم و تا مغرب سخت کار کردم و به طرف خانه به راه افتادم ..
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۳۹
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ب.ظ

دزد ماشین یا مرد شریف؟

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او داد. زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و به نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد. وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشته کلید را داخل ماشین جا گذاشته است. زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال سارا هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتومبیل را باز کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۵۹
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ

طلاق ناگهانی

با اصرار از شوهرش می‌خواهد که طلاقش دهد، شوهرش می گوید: «چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم.»
از زن اصرار و از شوهر انکار، در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می‌پذیرد، به شرط و شروط ها.!
زن مشتاقانه انتظار می‌کشد شرح شروط را: «تمام ۱۳۶۴ سکه بهار آزادی مهریه‌ات را باید ببخشی.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۴
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۸ ق.ظ

خلاقیت در عشق ورزی

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانى که در کلاس بودند پرسید آیا مى‌توانید راهى غیرتکرارى براى ابراز عشق، بیان کنید؟ 
برخى از دانش‌آموزان گفتند بعضی‌ها عشقشان را با بخشیدن معنا مى‌کنند. 
برخى «دادن گل و هدیه»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۴:۲۸
mohammad razavi
دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۴۲ ب.ظ

ایدز

زن جوانی که شوهر میلیاردری داشت ، دچار سرطان کلیوی شد،
بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد،
هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش و دوستان جوانش  برای عیادتش می امدند در جواب همه انها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت  ایدز  دارد. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۲
mohammad razavi
يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ب.ظ

شرط پیره زن

پیرزنی هر هفته مبلغ شش هزار دلار به حساب خودش واریز میکرد. 
بعد از گذشتن چند سال توی ذهن رئیس بانک سوال ایجاد شد که منبع درامد این پیرزن از کجاست؟! 🤔
ریس بانک تصمیم گرفت سوال خودش رو از پیرزن بپرسه. هفته بعد پیرزن وارد بانک شد، رئیس بانک فورا به سراغ پیرزن اومد و سوال کرد : ببخشید خانم م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۰۹
mohammad razavi
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۱۶ ب.ظ

کجاها نباید خندید؟

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !🌷
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !🌷
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !🌷
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۱۶
mohammad razavi