در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

 این نامه را به منظور گشودن افق‌های جدید می‌نویسم/ زمان آن فرا رسیده که دشمنی‌ها را پشت سر بگذاریم/ می‌توانیم تحریم‌ها را برطرف کنیم، اقتصاد ایران را تقویت کرده و در‌های همکاری میان دو کشور را بگشاییم/ هشدار می‌دهیم که اگر دست دوستی را رد کنید، پاسخ ما قاطع و سریع خواهد بود.

اسکای نیوز عربی ادعا کرد که به متن نامه ترامپ به ایران دست پیدا کرده است که متن آن در زیر می‌آید:

این نامه را به‌منظور گشودن افق‌های جدیدی در روابطمان می‌نویسم؛ دور از سال‌ها درگیری، سوءتفاهم و مواجهات غیرضروری که در دهه‌های گذشته شاهد آن بوده‌ایم. زمان آن فرا رسیده که دشمنی‌ها را پشت سر بگذاریم و صفحه جدیدی از همکاری و احترام متقابل بگشاییم. امروز نیز فرصتی تاریخی پیش روی ما قرار دارد. ایالات متحده آمریکا تحت رهبری من آماده است تا گامی بزرگ در جهت صلح و کاهش تنش بردارد. ما می‌توانیم با همکاری یکدیگر تحریم‌ها را برطرف کنیم، اقتصاد ایران را تقویت نماییم و در‌های همکاری میان دو کشور را بگشاییم؛ نه‌تنها به نفع مردم خود، بلکه به نفع ثبات و صلح در خاورمیانه و سراسر جهان.

اما به شما هشدار می‌دهم که اگر این دست دوستی را رد کنید و اگر نظام ایران مسیر تنش، حمایت از سازمان‌های تروریستی و ماجراجویی‌های نظامی را انتخاب کند، پاسخ ما قاطع و سریع خواهد بود. ما در برابر تهدید‌های نظام شما علیه مردم خود یا متحدانمان دست‌بسته نخواهیم ماند.

صلح نشانه ضعف نیست، بلکه انتخاب قدرتمندان است. ملت ایران، ملتی بزرگ است که شایسته آینده‌ای بهتر، دور از انزوا، فقر و رنج است. اگر آماده مذاکره هستید، ما نیز آماده‌ایم. اما اگر همچنان به نادیده گرفتن خواسته‌های جهان ادامه دهید، تاریخ ثبت خواهد کرد که شما فرصت بزرگی را از دست داده‌اید. با احترام./ انتخاب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۱۴
mohammad razavi
پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

شکار مراد

مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!» 

مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»

مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!» مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ.

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۳۷
mohammad razavi
چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۳:۰۷ ب.ظ

زهرچه غیر یار استغفرالله

روزی زاهدی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن می گفت. او مردم را آماده می‌کرد برای پاسخ به سوال‌هایی که حضرت حق از آنها در مورد حیات‌شان، در مورد دوستی‌هایشان، در مورد عبادت هایشان، نماز و روزه‌هایشان و... خواهد پرسید.

درویشی که از آنجا می گذشت رو به جماعت کرد و گفت: حضرت حق این همه را نمی پرسد فقط یک سوال می‌پرسد و این است:

من با تو بودم تو با که بودی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۰۷
mohammad razavi
چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۰۵ ق.ظ

حقیقت دروغ!

مدیرعامل جوانی که اعتماد به نفس پایینی داشت، ترفیع شغلی یافت؛ اما نمی توانست خود را با شغل و موقعیت جدیدش وفق دهد. روزی کسی در اتاق او را زد و او برای آنکه نشان دهد آدم مهمی است و سرش هم شلوغ است، تلفن را برداشت و از ارباب رجوع خواست داخل شود. در همان حال که مرد منتظر صحبت با مدیرعامل بود، مدیرعامل هم با تلفن صحبت می کرد. سرش را تکان می داد و می گفت: «مهم نیست، من می توانم از عهده اش برآیم.» بعد از لحظاتی گوشی را گذاشت و از ارباب رجوع پرسید: «چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟»

مرد جواب داد: «آمده ام تلفن تان را وصل کنم!»

چرا ما انسان ها گاهی به چیزی که نیستیم تظاهر می کنیم؟ قصد داریم چه چیز را ثابت کنیم؟ می خواهیم چه کاری انجام دهیم؟ چه لزومی دارد دروغ بگوییم؟ چرا به دنبال کسب حس مهم بودن حتی به طور کاذب هستیم؟ باید همواره به یاد داشته باشیم که تمام این نوع رفتارها، ناشی از ناامنی و اعتماد به نفس پایین است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۱۰:۰۵
mohammad razavi
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۱۴ ب.ظ

زبید خاتون و بهلول

 هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد… پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟!

بهلول گفت : می فروشم.

- قیمت آن چند دینار است؟

- صد دینار. زبیده خاتون گفت : من آن را می خرم.

بهلول صد دینار را گرفت و گفت : این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت : این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای !!!

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت : یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت : به تو نمی فروشم !!!

هارون گفت : اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت : اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم!!!

هارون ناراحت شد و پرسید : چرا؟

بهلول گفت : زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۱۴
mohammad razavi