دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۳ ب.ظ
اشعارعاشورایی1
داستان پسر هند مگر نشنیدی؟ که ازو بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست/ مادراو جگر عم پیمبر بمکید.
خود به نا حق، حق داماد پیمبر بگرفت/ پسر او سرفرزند پیمبر ببرید.
برچنین قوم چرا لعنت ونفرین نکنیم/ لعنه الله یزیدا وعلی حب یزید.
(سنایی غزنوی)