باز خوانی آرمان های قیام عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم
باز خوانی آرمان های قیام عاشورا
عاشورای سال 61 هـ در شرایطی اتفاق افتاد که حکومت و دستگاه حکومتی خود را بعد از ارتکاب این جنایت خود را پیروز کارزار عاشورا می دانستند، اما بی خبر از اینکه عاشورا نه یک عکس العمل صرف، بلکه خود یک طغیان و قیامی بر علیه حاکمیت وشرایط شوم بر خاسته از آن بود. این حسین بن علی(ع) بود که آگاهانه و در راستای اهداف دینی و انسانی به ترسیم چهره عاشورا پرداخت. آرمانهای که پیشوای عاشورائیان از شکل دهی این حرکت حماسی در نظر داشت، امروزه به خوبی برای آزادی خواهان جهان به عنوان سرمشق عزت خواهی و عزت طلبی شناخته می شوند. واین الگو ها وآرمان تمامی محدودیت های مذهبی وجغرافیایی را در نوردیده و به عنوان آبروی انسان و اعتبار انسانیت در جهان متجلی است.
واژه های کلیدی: عاشورا، آرمان، امام حسین(ع)، محرم، عزت طلبی، عدالت و برابری.
محمدعلی رضوی
یکی از تفاوت های مهمی که یک جنبش سیاسی و اجتماعی بادیگر انواع و گونه های حرکت اجتماعی می تواند داشته باشد، همان داشتن آرمان اصلاحی است، همین نکته است که سبب می شود تا جنبش های اجتماعی چه در صورت پیروزی سیاسی و تکیه زدن بر قدرت و چه در صورت شکست یک تلاش سیاسی از حرکت باز نایستاده و همواره رو به پیش در حرکت باشند؛ زیرا تا همان آرمان پویا مترقی و ایده آل وجود دارد، همواره تلاش برای رسیدن به آن آرمان وایده آل وجود دارد و شکست در جبهه نظامی اگر بتواند ساختار نظامی و حتی سیاسی جنبش را هم متلاشی کند، باز هم نمی تواند اصل حرکت را متوقف کند؛ زیرا آرمانی که جنبش برای رسیدن به آن تشکیل گردیده، از دریچه ذهن فرماندهان جنبش فراتر رفته وحتی در متن توده های اجتماعی نفوذ کرده است[i]
حرکت سیاسی_ اجتماعی سال 61 هجری که توسط حسین بن علی (ع) فرماندهی شد، یکی از بارز ترین حرکت های مردمی وآرمان گرایانه ای است که با وجود ابعاد اندک آن از گستره زمانها مکانها فراتر رفته وتداوم آن در اعماق تاریخ بشریت برای همه انسانها حرکت آفرین و روشن بخش گردید.
بنا بر این حادثه عاشورا یک جریان جامع اصلاحی است و حسین(ع) بیش از هر چیز یک مصلح بزرگ بود که قصدش اصلاح به معنای گسترده و در سطحکلان جامعه بود که تنها گوشهای از آن تشکیل حکومت بود. این نگاه ازتابلوی کربلا فلسفه جامعی میخواند که ابعاد سیاسی، حماسی، معنوی و اجتماعی تنها ابعادی از آن هستند. امام همان گونه که خود فرمود « من الگو ومقتدای شما هستم»، راهنما و الگوی همه انسانها در همه شرایط زمانی و مکانی وارث همه انبیاست. عاشورا هم نقطه اوج این حرکت است. تفسیرهایی دیگری که از جریان عاشورا صورت گرفته است، تحت تأثیرشرایط زمانی و مکانی خاص انجام شده است و تحلیل ها غالباً تک عاملی است. برخی سیاسی، برخی غیرسیاسی، برخی تاریخی و برخی فراتاریخی، برخی عاطفی و برخی عقلانی. در حالی که این حادثه عظیم تاریخی ظرفیت تحلیل جامعی دارد و نباید آن را در ابعاد خاص محصور کرد.
حادثه عاشورا ناخودآگاه یک مکتب اصلاحی نانوشته در عمق جان شیعیان است، بهطوری که بر اساس آن، حداقل در ذهن، آنچه در کربلا نفی شد را نفی کردند و آنچه در آن اثبات شد، را آرمان گرفتند و سعی نمودند آنرا معیار و محک اصلاح همه زندگی خویش سازند. شاید همین روحیه و آرمان بود که باعث شد شیعیان به هیچ نظام سیاسی به عنوان نظام کامل دل نبندند و به دنبال آن باشند که حسین (ع) میخواست و آنرا بجویند که او در پی آن بود. از آنجا که این حرکت از پشتوانه عمیق ارزشی و انسان گرایانه و آرمانخواهانه برخوردار بود، سیره سالار شهیدان برای همه پیروان راستین او، مکتب راهنمای زندگی شد. در این جا به برخی از آرمانهای این مکتب اصلاحی، که از زبان و عمل امام(ع)، در جریان حادثه کربلا استفاده میشود، اشاره میکنیم:
▪ آرمان اول، نفی سلطه جابرانه و نامشروع: در مکتب حسین حاکمی که صلاحیتهای لازم را نداشته باشد و بدون رضایت مردم به زور و ستم بخواهد برمردم حکومت کند نامشروع است. ابا عبد الله الحسین(ع) نظام فاسد و ستمگر یزید را نامشروع میدانست و از هر فرصتی برای افشای چهره ننگین او برایافکار عمومی استفاده میکرد. ایشان در مکه، خطاب به علما اسلام، دلایل محکومیت و ویژگیهای این نظام فاسد را اینگونه تبیین میکند: «ستمگرانی رابه جای خود نشاندهاید که با شبهه کشور را اداره میکنند و در راه شهوت و کامجویی گام مینهند...به هوسرانی، رسوائیها به بار میآورند. سیرت اشرار پیش میگیرند و بر خدا دلیری میکنند، در هر شهری سخنرانی بر فراز منبر دارند و همه مملکت را قبضه کردهاند. دستشان همه جا باز است. مردم چونبرده در برابرشان نیروی دفاع از خود ندارند. برخی جبار و سرکش و برخی برناتوانان سختگیر هستند. خدا و قیامت را نمیشناسند. شگفتا چگونه شگفتزده نباشم که سرزمین اسلام در قبضه کسانی است که یا خائن و ستمگر، یا باجگیر و نابکار و یا حکمران بیرحم و بیانصاف است.1» ایشان درنامهای به مردم بصره مینویسند: «سنت و قانون اسلامی از بین رفته است و سنتهای قومی و شخصی مناسب با منافع عدهای خاص، جای آن را گرفته و احیا شده است.2» حضرت ضمن اینکه خود را با صلاحیتترین منتقد حکومت معرفی میکند، خطاب به لشکر حر دلایل نامشروع بودن حکومت بنی امیه را اینگونه تشریحمیکند: «ای مردم، این حاکمان به اطاعت شیطان در آمده و اطاعت رحمان را رها ساختهاند تباهی و فساد آورده و حدود الهی را تعطیل کردهاند. غنایم را بهخود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند.» «من در اولویت یاری خدا، عزت بخشی به شریعت الهی و جهاد در راه خدا هستم تا کلمهٔ الله فراتر از همه قرار گیرد».
دیدگاه عمومی کوفه نسبت به حکومت یزید، با آنچه حضرت تشخیصمیداد هماهنگ بود; لذا آنان در نامه خود به امام حسین(ع) نوشته بودند: «ستایش خدا را که دشمن جبار و سرسخت تو را نابودکرد; دشمنی که بر این امت یورش برد تا خلافت را به ناحق گرفت و اموال آنراغصب کرد و بدون رضایت آنان بر آنها حکومت کرد. نیکانشان را کشت واشرارشان را به جا نهاد و مال خدا را دستخوش جباران و توانگران امتساخت.»این نگرش در اذهان یاران صدیق امام نیز وجود داشت. «زهیر بن قین»، سیاستمداری که سابقه تمایل به عثمان داشت اما در جریان کربلا به یاریابی عبد الله برخاسته بود، با توجه به گذشته حکومت بنی امیه، چشمانداز حکومت یزید را در سخنانش با لشکر ابن زیاد اینگونه ترسیم میکند: «در ایام سلطه آنان جز بد نخواهید دید. چشمانتان را میل میکشند. دستها و اعضایتان را میبرند و بر تنههای خرما بالا میبرند. پارسایان و قاریان شما امثال حجر بن عدی ویارانش و هانی بن عروه و نظایر او رامیکشند».
در هر صورت حکومت یزید که نماینده و تجلی باورها و مطالبات مردم نیست و میخواهد به وسیله زر و زور و تزویر برای خود بیعت بگیرد، نه صلاحیت مدیریت رهبری سیاسی جامعه را دارد و نه منطبق با آرمانهای جامعهیاسلامی است. حکومت چنین کسی جز فلاکت، بدبختی، ظلم و بیعدالتی، نژادپرستی و حق ستیزی چه ارمغانی بهبار میآورد؟ به قول امام، اگر جامعهگرفتار رهبری چون یزید شود فاتحه آیین عدل خوانده است، انا لله و انا الیهراجعون و علی الاسلام السلام.
▪ آرمان دوم، ضرورت حکومت صالحان: در مکتب حسین نفی سلطه جابرانه به خاطر باور به مشروعیت حاکم صالحی است که پشتوانه مردمی دارد. شیعه نسبت به رهبری همواره حساس بوده و آن را با صلاح و فساد جامعه همدوش میدانسته است. جامعه ایمانی نمیتواند سرنوشت خویش را به دست افراد نالایق، بیصلاحیت و بیایمان دهد. طبیعی است که در صحنه عمل سیاسی نیز رای و خواست طبیعی مردم به کسانی که برای باورها و مقبولات مردم، ارزشی قایل نیستند تعلق نمیگیرد و چنین نظامی را مشروعنمیدانند.
نفی حکومت امثال یزید به دنبال خود، اثبات امامتی را دارد که سیدالشهداء(ع) مصداق بارز آن است و دعوت مردم برای بیعت با او شرط مردمی آن را تضمین میکند. امام در پاسخ به دعوت مردم کوفه ویژگیهای رهبری را چنین معرفی میکند: «به جان خودم، امام جز آن نیست که به کتاب خدا عملکند و به عدالت و قسط برخیزد و ملتزم به راه و روش حق باشد و خود را فداییخدا بداند.» نه فدای قدرت و ثروت و طبقه و جریان خاص. کسی که مسؤولیت مدیریت جامعه دینی را دارد باید پایبند به لوازم چنین نظامیباشد.
حق جویان، منتظر مرگ معاویه بودند تا با مرد شایستهای چون حسین (ع) بیعت کنند. امام نیز میفرمود: تنها کسی که صلاحیت برقراری نظام عادلانه را دارد ما هستیم: «ما اهل بیت محمد (ص)، بر داشتن حکومت نسبت به اینکسانی که مدعی حکومت هستند و با ظلم و جور حکم میرانند و حقی نسبت به آن ندارند، اولی هستیم.» و در این زمان «من نسبت به دیگران، بر حکومت احق هستم.»
حضرت در نامهای به مردم بصره پس از تأکید بر حقانیت خویش آنان را دعوت میکند که به او بپیوندند: «شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او دعوت میکنم. امویان سنت را میراندهاند و بدعت را احیا کردهاند. اگر گفتارم را بشنوید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشاد هدایت خواهم کرد.» واقعه کربلا، در واقع آخرین تلاش امام شیعه بود تا بار دیگر حکومت را بهجایگاه اصلیشبرگرداند.
آرمان سوم حساسیت مذهبی و سیاسی: در مکتب حسین بی توجهی به سرنوشت خویش و عملکرد نظام سیاسی حاکم نه مقبول است و نه مطلوب. مردم به ویژه آگاهان آنها همانگونه که مسئول رفتار خویشند مسئول نظام حاکمی هستند که در آن زندگی میکنند. در حقیقت آنچه در جامعه میگذرد، برآیند میزان آگاهی و مسئوولیت پذیری مردم آن جامعه است. حسین(ع) به انسان مسلمان آموخت که باید نسبت به سرنوشت اجتماعی خود حساسیت نشان دهد. مشارکت و نظارت سیاسی نه تنها حق هر انسانی است، بلکه تکلیف اوست. نقد مستمر عملکرد نظام سیاسی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و آزادی اعمال این حق، تضمین کننده سلامت جامعه و نظام اسلامی است. فشارهایسیاسی در جهت منع مشارکت مردم و جلوگیری از اظهار نظر آزادانه ، حرام و مخالف وجوب اصل امر به معروف و نهی از منکری است که حق و تکلیف مسلم هر انسان مسلمان است.
مهمترین انگیزه قیام امام حسین(ع) انجام همین وظیفه بود. ایشان سعی دردمیدن روح حساسیت نسبت به ارزشها و مسؤولیت پذیری در جان امت اسلامی داشت لذا از قول رسول خدا (ص) میفرمایند: «هر کس که حکومت ظلمی راببیند که حرام خدا را حلال کرده، پیمان شکنی میکند، مخالف سنت رسول الله است و با بندگان خدا به گناه و دشمنی بر خورد نماید و اقدامی عملی یا سخنی در مخالفت با آن نگوید، حق خداست که او را با همان ظالمین در یک جا محشور سازد.»
معروف و منکر امام بر خلاف آنچه برخی تصور میکنند، صرفاً نفی و اثبات سطحی و جزئی امور نیست; بلکه امور کلانی است که در پناه خود، امور سطحی و جزئی را نیز اصلاح میکند. معروف و منکر امام همان بود که ایشان در عملنشان داد و مبارزات سیاسی خویش را در همان راستا جهت داد. حضرت در کلام خود مصادیق امر به معروف و نهی از منکر را دقیقاً امور کلان حکومتی وسیاسی اعلام میکنند و در ضمن بیان اهمیت انتقاد و نظارت عمومی نسبت به حکومت میفرمایند: «خداوند وجوب امر به معروف و نهی از منکر را در اولویت قرار داد، چون میدانست بقیه وظایف در پناه آن انجام خواهد شد. امر به معروف و نهی از منکر، به اسلام دعوت میکند. حقوق ستمدیدگان را باز میستاند، با ستمگر میستیزد، بیتالمال را به تساوی تقسیم میکند و مالیاتها را از آنجا که باید میگیرد و در جایگاه خود صرف میکند.»
سید الشهداء که از عدم حساسیت سیاسی علما و مردم نسبت به حکومت یزید ناراحت بود، در اجتماع حج ضمن سرزنش علما که بیشترین بار مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر را به عهده دارند انتقاد، میکند. حضرت خطاب به آنان میفرماید چرا شیوه علمای یهود را در پیش گرفتهاند. علما در مقابل بهرهمندیشان از جامعه برای نقد حاکمیت مسئولیت اصلی را دارند. حضرت اداره جامعه را کاری علمی میداند و متعلق به عالمان، لذا میفرماید: اگر شما اندیشمندان وظیفه خود را در این مورد انجام میدادید، حکومت را از شما نمیربودند: «مصیبت شما از همه مردم بیشتر است; چون شما بر مسند علم تکیه زدهاید. ای کاش گوش شنوا داشتید. جریان امور و احکام باید به دست دانشمندان دیندار باشد. آنها بر حلال و حرام خداوند امین هستند. این موقعیت را از شما ربودند. این عقب نشینی نتیجه جدا شدن شما از حق و اختلاف در سنت آشکار پیامبر(ص) بود. اگر شما در مقابل آزار و اذیتها مقاومت میکردید و از بذل جان و مال دریغ نداشتید، الان جریان امور الهی در دست شما بود وکارها تحت نظر شما انجام میگرفت.» حضرت عامل اصلی ترک مسئولیت امربه معروف و نهی از منکر از ناحیه علما را «ترس از مرگ» و دنیا طلبی» آنان میداند. »
امام در جایی دیگر رسالت مردم را به یادشان میآورد و میفرماید: «آیانمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیگردد؟ با این شرایط انسان آرزوی مرگ میکند.» ایشان تمام نهضت خویش را خلاصه در انجام همین تعهد و مسؤولیت میبیند.
▪آرمان چهارم، ضرورت اصلاحات: اصل مهم دیگر مکتب عاشورا، اصل اصلاحات و ارزش جویی در مقابل حاکمیت نفسانیت، باند بازی و فسادگراییقدرت مداران است. هدف حساسیت مذهبی سیاسی مردم باید اصلاح جامعه باشد نه افساد آن. آنچه حسین(ع) با نهضت خویش میخواست آن را اثبات کند، مطلقخوبیها و زیباییهایی بود که اسلام بر تحقق آن سفارش میکرد. سید الشهداء در مناجاتی که با خدا دارد، شیوه و سنت مطلوب خویش را اینگونه مطرح میکند: «خدایا تو میدانی که من شیفته خوبیها و دشمن بدیها هستم...ازتو درخواست میکنم به من همان عطا کنی که تو و رسول تو به آن راضیهستید.» امام در انتهای سخن خود با علما، اتهام ماجراجویی، قدرتطلبی و ثروتطلبی را که معمولا انگیزه مخالفت با حکومتها تلقی میشد، از خود دفع مینماید: «خدایا تو خود میدانی که آنچه به دست ما انجام گرفت، نه به طمع سلطنت و مقام بود و نه طلب ثروت و مال.»
امام اهداف اصلاحی خود را در قالب دعایی دیگر اینگونه بیان میکند: «خدایا ما خواستیم تا نشانههای راه دینت را بنماییم و در بلاد تو اصلاح انجام دهیم تا از این طریق بندگان مظلوم تو آسایش و امنیت ببینند و آسوده خاطر به واجبات تو عمل کنند و احکام و سنن تو را به اجرا گذارند.»
▪ آرمان پنجم، ضرورت عزت نفس: یکی دیگر از اصول مهم مکتب عاشورا، حرمت نهادن به کرامت، شخصیت و عزت انسان است. تحقیر و به هیچ شمردن شخصیت انسانها از مهمترین منکرات سیاسی و اجتماعی است. اجبار انسانها در پذیرش یک نظام نامشروع و ناشایست چیزی به جز تحقیر انسان و نادیده گرفتن حق تعیین سرنوشت آنان و نفی کرامت آنها نیست.امام میفرمود: «انسان پست فرزند پست، مرا بین مرگ یا ذلت مخیر کرده است. چه دور است از ما، پذیرش ذلت. خدا، رسول خدا، مؤمنین و دامنهای پاک و عزت انسانی از پذیرش ذلت، اطاعت و پیروی از افراد لئیم و پست ابا دارد. من با همین خاندان کم و با وجود درندگی دشمن و عقب نشینی یاران دوست آماده کارزارم.» حضرت فرار از مقابل تهاجم دشمن را نیز همچون تسلیم، ذلتبار میداند و میفرماید: «نه. به خدا قسم مانند ذلیلان تسلیم نمیشوم و مانند بردگان بر بیعت گردن نمینهم.» عزت و کرامت انسانی برایحسین(ع) چنان اهمیت دارد که مرگ را بر پذیرش ذلت ترجیح میدهد و میفرماید: «من مرگ را سعادت و زندگی با ظالمین را ننگ میدانم.» امام در پاسخ به توصیه یکی از یاران خویش برای بیعت با یزید به منظور جلوگیری از کشته شدن میفرماید: «به خدا قسم هیچگاه زیر بار ذلت بیعت نخواهم رفت. مرگ بر این ذلت ترجیح دارد.» مرگ سرخ برای کسانی نامطلوب است که آن رانابودی تلقی میکنند و یا از عواقب گناههان خود میترسند.
امام این مضمون را بارها در صحنه کربلا تکرار میکند که برای مؤمن شکست و نابودی معنا ندارد. مثلا در پاسخ فرزدق میفرمایند: اگر تقدیر بهدلخواه ما رقم خورد، شکر خدا میکنیم ولی اگر قضا مانع شد، برای کسی که نیت پاک و اندیشه پرهیزگارانه دارد اهمیت ندارد. بر همین اساس حضرت تا آخرین لحظه بر این اصل پایداری فرمود و خون خویش را برای آبیاری جوانههای این ارزش فدا نمود.
عدهای عزت را فقط برای خود میپسندند و هنگامی که به موقعیتی دست مییابند، دوست ندارند این روحیه فراگیر شود ولی حضرت این تحقیر را نه برای خود، بلکه برای هیچکس نمیپسندد. ایشان حتی راهی که انتخاب کرده و آن را نیز حق میداند، به دیگران تحمیل نمیکند و یاران خود را تحت فشار قرار نمیدهد تا او را همراهی کنند. او حتی خانواده و پیروان خویش را در کربلا آزاد میگذارد تا در صورت تمایل صحنه کربلا را ترک کنند. اصولا امام نمیخواهد کسی به کاری وادار شود که نسبت به آن آگاهی کافی ندارد و از سرانجام آن بیاطلاع است. سید الشهداء دوبار از یاران خویش درخواست کرد که در صورت تمایل باز گردند. بار اول زمانی بود که خبر کشته شدن مسلم بن عقیل وهانی بن عروهٔ رسید و عدهای از همراهان که فکر میکردند بر سر سفره آماده و بیخطر حکومت میروند، و اینک مأیوس شده بودند پس از آنکه حضرت از آنان خواست اگر میخواهند برگردند، پراکنده شدند. بار دوم شب عاشورا بود که جز خاندان امام و اصحاب باوفای او کسیباقی نمانده بود. با این حال حضرت فرمود: « من اصحابی با وفاتر و بهتر از شما و خاندانی نیکوتر و خوش پیوندتر از خاندانم نمیشناسم. شما میدانید فردا چه خواهد شد. بیعت خود را از دوش شما برداشتم. از تاریکی شب بهره گیرید و به مناطق و شهرها و محلهای خود برگردید تا خداوند فرجی فرماید. این قوم مرا میخواهند. اگر به من دست یافتند دست از شما بر خواهند داشت.» ولی اینبار هیچکس نرفت. مسؤولیت امام این بود که به انتخاب مردم احترامگذارد و مسؤولیت امت نیز آن بود که سمبل عزت را تنها نگذارد. گویی این پژواک کلام حسین(ع) به همه مردم در طول تاریخ است که میگوید: «هرکس راه حق من را پذیرفت، پذیرفت ولی هر کس نپذیرفت، من صبر میکنم و خدا راقاضی قرار میدهم که بین ما و او حکم نماید».
▪ آرمان ششم، ضرورت آزادگی: اگر چه آزادگی در کاربرد آن عصر به معنایآزادی از هوای نفس بود و با آزادی سیاسی به معنای امروز فاصله داشت، ولی جنبه اجتماعی و سیاسی آزادگی نیز کم نیست. آزادگی چنان مهم است کهامام حسین(ع) آنرا ولو اینکه از سر دینداری نباشد میستاید چون اولین قدم برای دینداری آزادگی است. امام به هنگام حمله لشکر ابن سعد به خیمههایخویش میفرماید: وای بر شما، اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید، لااقل در دنیا آزاده باشید و به مردانگی اجداد خود برگردید. امام آزادگی حر را میستاید و به انتخاب عاقلانه و خداجویانه حر آفرین میگوید و میفرماید: همانگونه که مادرت تو را حر نام نهاد، آزادهای و ان شاء الله در دنیا و آخرت آزاده خواهیبود.
آزادگان اندکند چون آزادگی دشوار است. مردم فطرتاً عدالت طلب هستند و حقیقت را دوست میدارند و تا هنگامی که خطری دنیای آنان را تهدید نمیکند در کنار آن هستند و از آن پشتیبانی میکنند ولی هرگاه دنیای مردم به دست نظام سلطه تأمین شود اغلب مردم در کنار سلطهگران قرار میگیرند. بنابراین ازعموم مردم که ایمان قوی ندارند نباید انتظار داشت که قهرمان و آزاده باشند و همه چیز خود را فدای حق و حقیقت و دین کنند. به قول امام در تعارض دنیا و ارزشها، غالب مردم بندگان دنیا هستند و «دین» فقط بر زبان آنها جاری است؛ تا هنگامی که معیشت آنها با دین تأمین شود، در کنار دین هستند و هنگامی که گرفتاری پیش آید دینداران واقعی اندک خواهند بود.
در فضای آزاد مردم نیازی به ریاکاری ندارند و آنگونه که دوست دارند و بافطرت حق جویانهشان هماهنگ است عمل میکنند و شرایط برای آزادگی آنان فراهم است. اما در صورتی که خطر و زور و گرفتاری پیش آمد، برای تأمین دنیای خود ممکن است دست به شمشیر و سلاح برند و حتی علیه همه مقدسات و ارزشها بشورند، هر چند قلباً آن کار را دوست نداشته باشند. آیا کوفیان و عمر سعد از ابتدا میخواستند بر حقیقت تیغ کشند؟
هنگامی که امام از فرزدق شاعر از اوضاع عراق و وضع مردم آنجا پرسید، وی گفت: از فرد خبره و آگاهی سؤال کردی. قلبهای مردم با تو ولی شمشیرهای آنها علیه توست. مردم کوفه تنها مردمی بودند که حاضر به همکاری با امام حسین(ع) شدند. آنها مولا علی(ع) و امام حسن(ع) را نیز در شرایطی که دیگران حاضر به این کار نبودند یاری کردند.
▪ آرمان هفتم، ضرورت پرورش دینی: حکومت صالح، انسان صالح و حکومت فاسد، انسان فاسد تربیت میکند. دین از نظام سیاسی میخواهد که امکانات لازم برای پرورش اخلاقی و معنوی افراد جامعه به وجود آورد، به گونهایکه هر چه میگذرد شرایط ارتباط آزاد انسان و خدا بیشتر فراهم گردد و گرایش به اخلاق و انسانیت روز به روز افزایش یابد. انسان دوستی، فداکاری و ایثار، آخرت طلبی و خداجویی محصول نظام صالح دینی است که در صحنه کربلا به خوبی تجلی داشت. حرکات و سکنات امام و یاران او عینیت اخلاق و معنویت بود.
آینده هر حکومتی تا حدودی از رفتار داعیان و به وجود آورندگان آن حکومت قابل پیشبینی است. رفتار امام حسین(ع) و یاران او نشانگر ارزشهایی بود که آنان در صدد تحقق آن بودند. امام در ملاقات با لشکر دشمن به یاران خود میفرماید: لشکر دشمن و حتی حیوانات آنها را سیراب سازید. زهیر بن قین به امام پیشنهاد میکند تا لشکر عمر بن سعد نرسیده است با لشکر حر بجنگیم چون در این حالت، احتمال پیروزی زیاد است ولی امام میفرمایند: آنان با ما جنگ ندارند بنابراین من شروع کننده جنگ نخواهم بود. مسلم بن عقیل با وجودی که شرایط کشتن ابن زیاد را فراهم میبیند حاضر به ترور و قتل ناجوانمردانه او نمیشود و درتوجیه اقدام خویش میگوید. پیامبر(ص) فرمود: ایمان مانع کشتن ناجوانمردانه و ترور است. نافع بن هلال از جانب دشمن، اجازه مییابد تا به تنهایی آب بنوشد، ولی میگوید: تا حسین(ع) و یاران او آب ننوشند، من نخواهم نوشید. مسلم بن عوسجه با اینکه آخرین لحظات زندگی را سپری میکند تنها وصیتش به حبیب بن مظاهر، تنها نگذاشتن حسین بن علی است.
جامعه فاسد بقای خویش را در کنار ارزشها نمیبیند، چنین نظامی منافقپرور، متملق دوست و سفلهپرور است و اصلاح طلبی، آزادگی، نظارت و فعالیتآزاد و خیرخواهان را بر نمیتابد; خشونت، زور، سب و سرزنش مخالفین روشغالب در آن است. حامیت فاسد با ریا و فریب، مقدسین و قشریون را میفریبد و با رها کردن بیتالمال در دست صاحبان نفوذ از آنان در جهت توجیه و تحکیم نظام حاکم بهره میبرد. بر همین اساس، روانشناسی جامعه اموی قابل پیشبینیاست.
برآیند چنین روانشناسی در روز عاشورا متجلی است. صبح عاشورا، هنگامی که آتش را در پشت خیمههای حسین(ع) میبیند به فرزند و تربیت یافته پیامبر میگوید: یا حسین! آیا میخواهی زودتر از قیامت به آتش جهنم بروی. «محمد بن اشعث» به تمسخر خطاب به امام میگوید: چه نسبتی بین تو و محمد(ص) وجود دارد؟ چگونه میشود مسلمانی به اینجا برسد که پس از کشتن فرزند پیامبر(ص) خود بر جنازه او داوطلبانه اسب بتازد؟ این چگونه نظام دینی است که امیر آن بر منبر رود و بگوید: سپاس خدایی را سزاست که حق و طرفداران آن را پیروز کرد و امیر مؤمنان یزید و یاران او را یاری نمود و دروغگوی پسر دروغگو و طرفداران آن را به قتل رسانید.
بنابراین حرکت ابا عبد الله الحسین(ع) یک حرکت اصلاحی انسانساز بود که همواره خود را در پهنه تاریخ اسلام جلوهگر میسازد تا روزی که این نام شنیده میشود، این مکتب و اصول آن حیات و جریان دارد. عاشورا آئینهای تمام نمای حرکت انسان به سوی آزادی و آزادگی بود و سرزمین کربلا الهام بخش انسان به سوی کمال و خدا خواهی است. به امید روزی که جامعه ما با الهام از جنبش عاشورا اصلاح اجتماعی وآرمانگرایی دینی را فرا راه برنامه هایش قرار داده واز این حرکت انسان ساز الگو گیرد.
منابع و مأخذ:
جنبش اجتماعی عاملی جمعی است که در فرایند تغییر اجتماعی مداخله می کند. جنبش ها زمینه ای برای کنش فراهم می آورند که افراد را به یکدیگر پیوند می دهد. جنبش ها نه صرفا «واسطه ی» تغییر اجتماعی اند، و نه بیان خنثا و بی طرفانه ی روندهای اجتماعی؛ بلکه عاملانی هستند که فعالانه، و با هدف تاثیرگذاری، در سیر رخدادها دخالت می نمایند. ویژگی های عاملان را نباید با قائل شدن ِ شکل سازمانی خاص برای آن ها مشخص و محدود ساخت. مفهوم «عامل» نباید حاکی از وجود همگنی و یکدستی گرفته شود. بلکه باید در مجموع، در درون یک جنبش اجتماعی، در انتظار تعدد و تنوع گرایش ها، سازمان ها و شکل های مداخله باشیم. مهم تر اینکه جنبش های اجتماعی در درون یک سازمان نمی گنجند و همواره گسترده تر از سازمانی اند که نمایندگی شان می کند. · ممن، تی کی. (۱۳۸۶) «جنبشهای اجتماعی جدید»، ترجمه احمد احمدلو، اصفهان: انتشارات گلبن.
- بیات، آصف. (۱۳۷۹) «سیاستهای خیابانی جنبش تهی دستان در ایران»، ترجمه اسدلله نبوی، تهران: نشر شیرازه.
- · تاجیک، محمدرضا. (۱۳۷۸) «جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی جدید»، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- فَاِنَّ السُّنَّةَ قَد اُمیتَتْ وَالْبِدْعَةَ قَد اُحْیِیَتْhttp://ketaab.iec
- -md.org/IMAM_HOSSEIN/sokhanaan_hossein_madineh_karbalaa_najmi_fehrest.html