خنده های خداوند
خندهای خدا
می گویند که خداوند فقط در دو جا و دو وقت می خندد: یکی وقتی است که آدم ها می خواهند کسی را در یک موقعیت مهم قرار داده و او را بالا ببرند ومهم جلوه اش بدهند اما خدا نمی خواهد که او موفق باشد، این جاست خداوند به تلاش های احمقانه آنها می خندد. دوم برعکس در جایی که خدا می خواهد کسی را بالا ببرد اما مردم نقشه می کشند او را به ذلت بکشند. به همین منظور تحقیرش می کنند ومی کوشند او را در جامعه کوچک کنند، این جا بازهم خداوند می خندد و به تلاش بی بیهوده این ها پوزخند می زند.
این روایت هرچند ممکن است حقیقت نداشته باشد، اما بطور حتم واقعیت دارد؛ زیرا گذشته از حقایق تاریخی اگر انسان به تجربه شخصی خودش هم مراجعه کند به خوبی به یاد خواهد آورد که چه بسیار افرادی بودند و هستند که حتی با دوستان وهم قطاران خودش ناجوانمردانه عمل کردند و از هیچ خیانت وجنایتی فروگذارنکردند، اما خدا آنها را حقیر نخواست که ...ومکروا ومکرالله والله خیر الماکرین. درمقابل نیز حتما به یاد خواهیم آورد که چه بسیار افرادی که کوشیدند با انواع دزدی و کلک خود را در جامعه بالا ببرند، کرامت های تقلبی برای خود ساختند، استعداد های قلابی برای خود نمایش دادند وحتی نمایش از محبوبیت مردمی برای خود به راه اندختند. اما خدا نخواست که آنها موفق باشد به همین تمام نیرنگ های که بکار بردند بر باد رفت و تمام نقشه های آنها به ظاهربی جهت نقش بر آب شد.