پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۹ ب.ظ
اشعار عاشورایی3
ای کاش این غزل وغمش ابتدا نداشت/جغرافیای درد زمین کربلا نداشت
این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد/این بیت ها مرا به چه دردی که وا نداشت
فرمان رسیده بود کماندار را وبعد/ تیر از کمان رها شدو طفلی که نا نداشت...
قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست/ تیری که قدر یک سر سوزن خطا نداشت
تنها حسین بود که دیگر به پیکرش/ جایی برای بوسه شمشیر ها نداشت
بر سینه اش نشست و خنجر کشید و ...نه!!!/ دیگر غزل تحمل این صحنه را نداشت
این جنگ وسرنوشت غریبش چه آشناست/ قرآن دوباره جز به سر نیزه جا نداشت
تنها سه سال آه که سه سال عمر کرده بود/ اما کسی به سن کمش اعتنا نداشت
با چشمهای کوچک خود دید آنچه را/ گرگ درنده هم به شکارش روا نداشت
پایان گرفت وجنگ به آخر رسید...نه / این قصه از شرع خودش انتها نداشت
(محمد رفیعی)
۹۳/۰۹/۲۰