زمینه ها وعوامل دسگیری امام کاظم(ع) توسط هارون
زمینه ها و عوامـل دستگیرى امام کـاظـم علیه السلام توسط هارون
به دلیل ریاست طلبی، زمینه سازی برای ولایتعهدی فرزندش، بدگویی های دیگران از امام و فعالیت های معترضانه امام در مقابل هارون و حسادت هارون به ایشان از جمله عللی بود که موجب دستگیری امام و به زندان انداختن ایشان شد.
ریاست طلبى
هـارون نسبت به حکومت سخت آزمند بود و بجز آن به چیزى نمى اندیشید. از این رو، حاضر بود بـراى حـفـظ آن دسـت بـه هر جنایتى بزند. وى از میزان ریاست طلبى خود در این سخن معروفش پرده برداشته است که :
(چـنـانـچـه رسـول خـدا نـیـز در امـر حـکـومـت بـه سـتـیـز بـا مـن برخیزد سرش را بر باد خواهم داد.).1
هارون در بیانى دیگر این هشدار را به فرزندش مامون نیز داده و گفته است :
(اگـر تـو نـیـز در ایـن امـر با من به نزاع بپردازى سرت را از تنت برخواهم گرفت ؛ چرا که سلطنت و حکومت عقیم است ).2
طـبـیـعـى است کسى که چنین نگرشى نسبت به حکومت دارد، و ریاست طلبى آنچنان چشم او را کور کـرده کـه نـه پیامبر(صلی الله علیه و آله ) مى شناسد و نه فرزند، از تمام توان خود و هر وسیله ممکن براى از مـیـان برداشتن مخالفان حکومت خویش بهره مى گیرد. و چون امام کاظم (علیه السلام) در راس مخالفان و مـزاحـمـان حـکومت استبدادى و ضدخدایى وى قرار داشت ، هارون تمامى سعى خود را براى از میان برداشتن آن حضرت به کار گرفت که در نهایت منجر به دستگیرى و شهادت او شد.
زمینه سازى براى ولایتعهدى فرزندش امین
شیخ صدوق به نقل از صالح بن على مى نویسد:
(علت دستگیرى و احضار موسى بن جعفر به بغداد این بود که هارون تصمیم گرفت فرزندش مـحـمـد(امـیـن ) را بـه ولایـتـعـهـدى بـرگـزیـنـد. بـراى اسـتـوارى امـر او و اعـلام به همگان ، در سال 179 حج گزارد و به همه نقاط نوشت تا فقها، دانشمندان ، قاریان و امیران در مکه اجتماع کنند.).3
انجام چنین تمهیداتى از سوى هارون براى ولایتعهدى فرزندش بیانگر این است که وى مشکلات زیـادى را بـر سـر راه این حرکت خود مى دید که مهمترین آنها واکنش علویان و در راسشان وجود مبارک موسى بن جعفر(علیه السلام) در برابر این اقدام بود. از این رو، نخست در اندیشه از میان برداشتن این مانع بزرگ برآمد. همان کارى که معاویه براى هموار کردن راه ولایتعهدى فرزندش یزید کرد و امام حسن (علیه السلام) را به عنوان بزرگترین مانع سر راه ، به شهادت رسانید سپس توطئه خویش را عملى ساخت .
هارون مى دید تا زمانى که موسى بن جعفر(علیه السلام) با آن موقعیت اجتماعى و محبوبیت و مقبولیت مردمى آزاد بـاشـد و مـردم بـا آن گـرامـى ارتباط داشته باشند، تلاشهاى او براى توجه دادن افکار عـمـومـى بـه فـرزنـد خـود بـه عـنـوان خـلیـفـه آیـنـده بـى نـتـیـجـه اسـت .ایـن بـود که پیش از تـشـکـیـل اجـتـمـاع یـاد شده ، در سر راه خود به مکه وارد مدینه شد و نخست به سراغ موسى بن جعفر(علیه السلام) رفت ، او را دستگیر کرد و به زندان افکند، سپس به مکه رفت و فرزندش محمد(امین ) را به عنوان ولیعهد خویش به مردم معرفى کرد.
سعایتهاى پى در پى
از جـمـله عـوامـلى کـه تصمیم هارون را در دستگیرى موسى بن جعفر(علیه السلام) جدى تر کرد سعایتهاى پـى درپـى عـوامـل مـزدور بـود. بـعـضـى از ایـن عـوامـل از قـبیل یحیى بن خالد ـ وزیرهارون ـ از وابستگان و نزدیکان هارون بودند که روى وى سخت نفوذ داشتند؛ بعضى هم همچون محمدبن جعفر، عبدالله بن جعفر ـ برادران امام کاظم (علیه السلام) ـ و محمد و على فـرزنـدان اسـمـاعیل بن جعفر ـ برادر زادگان پیشواى هفتم (علیه السلام) متاسفانه وابسته به بیت امامت بودند.
شـیـخ صـدوق مى نویسد: علت سعایت یحیى بن خالد از موسى بن جعفر(علیه السلام) نزد هارون این بود که هارون فرزندش امین را نزد جعفر بن محمد بن اشعث که تمایلات شیعى داشت گمارد تا او را تـربـیـت کـنـد. یـحـیـى از ایـن اقـدام هارون ناراحت و بیمناک شد که مبادا ریاستش از دست برود و شـیـعـیان به رهبرى جعفر بر سرکار آیند، از این رو از جعفر و رابطه او با امام کاظم (علیه السلام) نزد هارون سعایت کرد.4
و نـیز مى نویسد: محمدبن جعفر نزد هارون رفت و پس از آنکه به او به عنوان خلیفه سلام کرد گفت : نمى پنداشتم بر روى زمین دوخلیفه باشد تا آنکه دیدم به برادرم موسى بن جعفر(علیه السلام) به عنوان خلیفه سلام مى دهند.5
بـنـابـر نـقـل کـشى ، محمدبن اسماعیل خدمت عمویش امام کاظم (علیه السلام) رسید و از وى اجازه خواست به عـراق رود و از آن حـضرت درخواست توصیه و سفارش کرد. امام (علیه السلام) فرمود: سفارش من این است که خدا را در ریختن خون من در نظر بیاورى . او گفت : نفرین خدا بر کسى باد که در ریختن خون شما بکوشد.
امام (علیه السلام) پس از این توصیه چهار همیان پول که در مجموع 450 دینار و 1500 درهم مى شد به او داد. وقـتى از علت این همه بخشش از او پرسیدند فرمود: براى این است که حجت بر وى تمام شود.
مـحـمـد رهـسـپـار عـراق شـد و مـسـتـقـیـم نـزد هـارون رفـت . خـلیـفـه از او بـه گـرمـى استقبال کرد. محمد خطاب به هارون گفت : اى امیرمومنان ! براى دو خلیفه در زمین خراج جمع آورى مى شود؛ براى موسى بن جعفر(علیه السلام) در مدینه و براى شما در عراق !
هـارون گـفـت : راست مى گویى ؟! گفت : سوگند به خدا راست مى گویم . هارون به پاس این سـعـایـت ، صـد هـزار درهم به او بخشید. او پولها را گرفت و روانه منزلش شد؛ ولى همان شب دچار مرگ ناگهانى شد و مرد.6
فعالیتهاى متعرضانه امام (علیه السلام)
یـکى از عوامل مهم دستگیرى امام (علیه السلام) توسط هارون برخوردهاى حادّ و اعتراض آمیز امام کاظم (علیه السلام) بـا سـیـاستهاى دستگاه خلافت و شخص هارون است . امام (علیه السلام) هر چند فعالیتهاى بنیادى سیاسى خـود را پـنـهـانى و درپوشش (تقیه ) انجام مى داد، لیکن در بعضى موارد مصلحت ایجاب مى کرد کـه بى پرده سخن بگوید و حقایق را براى مردم روشن کند تا همگان موضع امامت را در ارتباط با مسائل اساسى جامعه بدانند و به گمراهى نیفتند.
مورخان و محدثان در بسیارى از موارد پس از نقل برخوردهاى امام (علیه السلام) با هارون مى افزایند: این بـرخـورد و سـخـن امـام (علیه السلام) خـشـم هـارون را بـرانـگـیـخـت و او را وادار بـه عـکـس العمل کرد.7
امـام کـاظـم (علیه السلام) حتى در سخت ترین شرایط سیاسى و هنگامى که در سیاهچاله اى هارون به سر مـى بـرد، هـمچنان بر موضع منفى خود نسبت به دستگاه خلافت عباسى و شخص هارون ،پاى مى فـشـرد. بـه عـنـوان نـمـونـه مـى توان از نامه تند و هشدار دهنده آن حضرت به هارون در دوران زندان نام برد. مضمون این نامه چنین است :
(اى هارون !) هیچ روزى بر من در بلا و گرفتارى نمى گذرد مگر آنکه تو آن روز را در خوشى و عـیش سپرى مى کنى تا زمانى که ما و شما روزى را بگذرانیم که پایانى ندارد و در آن روز اهل باطل زیان مى بینند.)
طـبـیعى بود این موضعگیری هاى حادّ ـ که در زندگى سیاسى پیشواى هفتم (علیه السلام) کم نبود و ما به مـواردى از آنـهـا اشـاره کـردیـم ـ خـشـم هـارون را بـرانـگـیـزد و او را ـ کـه از یـک سـو دل بـه خـلافـت بسته بود و جز حکومت و ریاست به چیزى نمى اندیشید و از سوى دیگر، دشمن سـرسـخـت آل عـلى (علیه السلام) بـود و تـصـمـیـم جـدى بـر نـابـودى هـمـه آنـان داشـت ـ وادار بـه عـکـس العمل کند.
پی نوشت ها:
1 - حیاة الامام موسى بن جعفر(علیه السلام)، ج 2، ص 450 .
2 - عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 74 .
3 - عیون اخبارالرضا(علیه السلام) ، ج 1 ، ص 57 .
4 - عیون اخبارالرضا(علیه السلام) ، ج 1 ، ص 57 .
5 - عیون اخبارالرضا(علیه السلام) ، ج 1 ، ص 60 .
6 - رجـال کـشـى ، ج 2 ، ص 540 ـ 541 ، ردیـف 478 ، شـرح حال هشام بن حکم .
7 - به عنوان نمونه ر . ک : مسند الامام الکاظم (علیه السلام) ج 1 ، ص 68 ، 82 و 83 .