در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۴۳ مطلب با موضوع «جوک و سر گرمی» ثبت شده است

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۳۱ ب.ظ

حاضر جوابی ملا

ملا به میدان مال فروشان رفته بود تا خر بخرد.جمع کثیری از دهاتی ها جمع بودند و بازار خرفروشی رواج داشت. در این بین مردی که ادعای نکته سنجی می کرد، با خری که بار میوه داشت،از آن جا می گذشت. خواست کمی سر به سر ملا بگذارد،پس گفت:در این میدان به جز دهاتی و خر چیز دیگری پیدا نمی شود!

ملا پرسید: شما دهاتی هستید؟

گفت: خیر.

ملا گفت: پس معلوم شد چه هستید !!          

تهیه و تنظیم: سیدمحمدامین رضوی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۱
mohammad razavi
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۳ ق.ظ

شمارش دیوانگان

شمارش دیوانگان

بهلول را گفتند:دیوانگان جهان را بشمار.

گفت:آن خود از شماره بیرون است، اما اگر بگوید که عاقلان را بشمار،ایشان معدودی بیش نیستند.

تهیه و ترتیب: سیدمحمدامین رضوی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۸:۲۳
mohammad razavi
شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۲ ب.ظ

مناجاتنامه!

بارالها
به پسران بدبخت، همسر
به دختران ترشیده ، شوهر
به مادران، صفا و مهر
به پدران ، خاموش نکردن کولر
به فقیران ، مال
به دانشجویان ، حال
به حسودان ، دلی صاف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۱۳:۵۲
mohammad razavi
دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۱ ق.ظ

این روزهای معارف و فرداهای افغانستان

معلم: سلیم جان، با «مکتب» جمله بساز.
سلیم: فاروق وردک حدود ده سال وزیر معارف افغانستان بود و فعلآ وزیر مشاور ریس جمهور غنی در امور پارلمانی 
معلم: من گفتم با «مکتب» جمله بساز. جمله تو اصلا مکتب نداشت. 
سلیم: نخیر استاد، جمله من حدود یک هزار مکتب داشت که شما متوجه نشدید.
معلم: چه گفتی؟ من متوجه نشدم؟ تو فکر کردی من احمقم؟ برو از صنف بیرون.
مجیب! ایستاد شو. با «پول» جمله بساز.
مجیب: در حکومت حامد کرزی، فاروق وردک وزیر معارف افغانستان بود.
معلم: پسرم، کجای جمله شما پول داشت؟ تو نشنیدی من گفتم با «پول» جمله بساز.
مجیب:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۰۸:۲۱
mohammad razavi
چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ق.ظ

راز زندگی مشترک

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد.

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۰۹:۰۸
mohammad razavi
شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ب.ظ

کدوم عروس ، کدوم بله ؟!؟!؟!

عروس عادی : با اجازه بزرگترها بله
عروس لوس: بع..........له....
عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، جَفَر کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۰
mohammad razavi
دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۵۴ ب.ظ

وصیت نامه مرد خسیس!

ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﯿﺲ !
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﯿﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﻣﺎﻝ ﺍﻧﺪﻭﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺩﺍﺭﯾﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺳﺨﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﺷﺪ .
"ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻣﻮﺍﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺒﺮﻡ ." 
 ﺍﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺶ ﻗﻮﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﻮﻝ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﺪ . ﺯﻥ ﻧﯿﺰ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﻨﺪ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۵۴
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ب.ظ

قصه و عبرت

یکی از گذشتگان تعریف می کند که روزی به همسرم گفتم که برای شب مهمان دارم و باید تا شب که از سر کارم برمی گردم همه چیز را آماده و مرتب کرده باشی و غذا درست کرده باشی شرمنده مهمانها نشویم .
همسرم گفت : چشم
ومن سرکارم در مزرعه رفتم و تا مغرب سخت کار کردم و به طرف خانه به راه افتادم ..
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۳۹
mohammad razavi
دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۴۲ ب.ظ

ایدز

زن جوانی که شوهر میلیاردری داشت ، دچار سرطان کلیوی شد،
بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد،
هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش و دوستان جوانش  برای عیادتش می امدند در جواب همه انها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت  ایدز  دارد. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۲
mohammad razavi
يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ب.ظ

شرط پیره زن

پیرزنی هر هفته مبلغ شش هزار دلار به حساب خودش واریز میکرد. 
بعد از گذشتن چند سال توی ذهن رئیس بانک سوال ایجاد شد که منبع درامد این پیرزن از کجاست؟! 🤔
ریس بانک تصمیم گرفت سوال خودش رو از پیرزن بپرسه. هفته بعد پیرزن وارد بانک شد، رئیس بانک فورا به سراغ پیرزن اومد و سوال کرد : ببخشید خانم م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۰۹
mohammad razavi