همدردی؛ کابل و کرمان!
شهر یک جاده پر از نعش، به دامان دارد
ساعت انگار سوی فاجعه، فرمان دارد
آسمان، واقعه در واقعه غم می بارد
و زمین اشک از این داغ، به چشمان دارد
باز گلزار شهیدان بگشاید آغوش
که چنین حادثه در حادثه، مهمان دارد
زخم اگر چند عمیق است، ولی می دانم
زخم دلتنگی این طایفه، درمان دارد
صبح خواهد شود و صاحب خون می آید
دل به باز آمدن روشنی ایمان دارد
این غزل، بابت همدردی «کابل» باشد
که به دل، داغ به خون خفتن «کرمان» دارد
شاعرافغانستانی: شریف عظیمی