مردی که تا عمر داشت پا برهنه ماند
مردی که تا عمر داشت پابرهنه ماند!
امام موسى کاظم علیه السلام و هدایت ِ"بُشر حافى"
روزى امام کاظم علیه السلام از کوچهاى در بغداد عبور مىکرد. به خانهاى رسید که صداى ساز و آواز و پایکوبى از آن به گوش مىرسید و نشان مىداد که اهل این خانه در ناز و نعمت و هوا و هوس و خوشگذرانى غرقند.
در این هنگام کنیزى براى ریختن خاکروبه از خانه بیرون آمد. امام کاظم علیه السلام از او پرسید: آیا صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ کنیز پاسخ داد: آزاد است. امام علیه السلام فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولاى خویش پروا مىکرد.
کنیز به درون خانه برگشت. بُشر (صاحب خانه) از او پرسید: چرا در ریختن خاکروبه تأخیر داشتى؟ کنیز جریان گفتگو با مرد غریب - امام کاظم علیه السلام- را براى او شرح داد. پیام امام علیه السلام، بُشر را به خود آورد و او را از خواب غفلت بیدار کرد و چنان تأثیرى در جان او نهاد که بىاختیار از جا برخاست و بدون این که لباس و کفش خود را بپوشد در پى امام علیه السلام به راه افتاد و شتابان خود را به ایشان رساند و از امام علیهالسلام خواست که آن کلمات دلنشین را دوباره براى او بیان کند.
امام علیه السلام سخنانى چند درباره دورىِ از گناه و رها کردن مظاهر فریبنده دنیا و دنیاپرستى و نیز توجه به معنویات و عبادات با او گفت. بیانات امام، آبى سرد بر آهن گداخته بُشر بود، جان او را تکان داد و تغییرى در وى به وجود آورد، به طورى که در محضر امام علیه السلام اظهار شرمندگى کرده و به دست آن حضرت توبه نمود و از آن زمان، به سلک عارفان پیوست و دنیاپرستى را رها کرد و به بشر «حافى»(پابرهنه) معروف شد؛ زیرا هنگامى که به دنبال امام دوید و به دست امام هدایت یافت، پابرهنه بود و از آن پس تا آخر عمرش پابرهنه ماند.
منبع:
منتهى الآمال فى تاریخ النبىّ والآل، ج2، ص189.