افغانستان و آرزوی بزرگ دموکراسی
«جنبش روشنایی خون داد» تیتری تلخ که در نخستین دقایق انتشار خبر حمله تروریستی به تظاهرات مسالمتآمیز شیعیان هزاره افغان در ذهنم نقش بست. ۸۰ انسان فقط به جرم عمل به بنیادیترین اصل دموکراسی یعنی شرکت در تظاهرات مردمی در عرض چند ثانیه تکهتکه شدند. تصاویر منتشر شده از محل وقوع حمله تکاندهنده بود، اما در لابهلای آنها میشد سردرگمی نیروهای امنیتی افغان را هم مشاهده کرد که هراسان فقط به این و آن سو میدویدند. گویا امنیت اصلیترین تکه گمشده پازل زندگی در کشور بحرانزده افغانستان است؛ ناامنی مفرطی که غرب آن را برای افغانها به یادگار گذاشت. هدف این نوشتار ریشهیابی ناامنی در افغانستان نیست بلکه تلاش شده به اعتراضات مردمی به عنوان یک هنجار اجتماعی در میان نسل جوان افغانستان و علل ناتوانی دولت در فراهم کردن بستر برای این درخواستهای مدنی پرداخته شود.
راهپیمایی یا تظاهرات واکنشی قدرتمندانه از سوی لایههای مختلف هر جامعهای فارغ از نژاد، قومیت یا ملیت است که هدفی مشخص را دنبال میکند. این رفتار اجتماعی عموماً هنگام اعتراض به اقدامات دولتی صورت میگیرد و این حکومتها هستند که باید با فراهم کردن امنیت برگزاری اعتراضات مردمی، بستر را برای رشد دموکراسی آماده کنند. تاریخ ثابت کرده است، اعتراضات مدنی به عنوان انتقادی اجتماعی و البته مسالمتآمیز بهترین راه برای اصلاح و تعالی دولتها و کشورهایی است که به اصل مردمسالاری احترام میگذارند. به باور آگاهان، نسل جدید افغانستان نیز اکنون به این نتیجه رسیده است که میتواند به صورت مسالمتآمیز به خواستههای خود جامه عمل بپوشاند و از برخی رفتارهای نسل گذشته که گلوله را معیار جدی بودن اعتراضات خود میدانستند، پرهیز کند. با نیم نگاهی به تاریخ معاصر افغانستان به وضوح میتوان دریافت بخش بزرگی از جامعه این کشور طی چند دهه گذشته و مشخصاً پس از اشغال افغانستان به دست اتحاد جماهیر شوروی به دنبال آزادی، استقلال و دموکراسی بودهاند. متأسفانه شرایط حاکم بر این کشور در آن سالها از یک سو و قومی قبیلهای بودن افغانستان از سوی دیگر موجبات سوق یافتن اعتراضات مسالمتآمیز مردمی را به سوی مبارزات خونبار مسلحانه پدیدار آورد.
حال آنکه حمله آمریکا به افغانستان در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ میلادی نیز بر حجم خشونتها در این کشور بحرانزده افزود. در این برهه افغانها میکوشند تا معادله جنگ تا دموکراسی را به دموکراسی برای جلوگیری از جنگ تغییر دهند که تظاهرات اخیر کابل نیز در همین راستا ارزیابی میشود. بر اساس قانون اساسی افغانستان تظاهرات حق طبیعی افغانها برشمرده شده و دولت این کشور نیز ملزم به تأمین امنیت اعتراضات است، اما گویا نیروهای امنیتی افغانستان توان آمادهسازی بستر برای این رکن اساسی از دموکراسی را ندارند.
تحلیلگران ابراز عقیده میکنند، تبعیض سازمان یافته در بدنه سیاسی افغانستان که ریشه در چند دهه گذشته دارد موجبات بروز چنین اعتراضاتی را پدید آورده است و شیعیان این کشور در برخی مقاطع مورد ظلم واقع شدهاند و در تازهترین تحول نیز که جرقه آغاز حرکت مدنی جنبش روشنایی را زد، شاهد تغییر ناگهانی مسیر پروژه برق رسانی موسوم به «توتاپ» از «بامیان» به «سالنگ» بودیم. هزارههای بامیان این تصمیم را ناشی از بدبینی دولتشان نسبت به شیعیان میبینند و در این راستا بارها اعتراض خود را نشان دادهاند، اما این بار به علت بیکفایتی نیروهای افغان، داعش با ترکشهای سوزان بمب جواب این خواسته مسالمت آمیز مردمی را داد. با دقیق شدن به زوایای تاریک آنچه در تظاهرات کابل رخ داد، میتوان به پارادوکسی آشکار رسید؛ دولت به تظاهرات مجوز داد و پلیس امنیت را تضمین کرد، اما معترضان قربانی شدند! برای رسیدن به جوابی متقن که تمامی اجزای این معادله چندمجهولی را پوشش دهد، ذکر چند نکته ضروری است:
۱ـ به نظر میرسد نهادهای امنیتی افغانستان در مواجهه با تهدیدهای موجود در این کشور دچار اشتباه محاسباتی شدهاند، بنابر اطلاعات موجود راهبردهای تعریف شده از سوی پلیس و ارتش یک کشور کاملاً براساس مقابله با حملات طالبان تعریف شده است و در این میان چارچوبی مشخص برای مقابله مستقیم با داعش به چشم نمیخورد. حال آنکه بلافاصله پس از حمله اخیر کابل، طالبان اعلام کرد در این حادثه نقشی نداشته است و این داعش بود که مسئولیت کشتار تظاهرکنندگان جنبش روشنایی را برعهده گرفت.
۲ـ مشکل جدی در ضعف نهادهای اطلاعاتی افغانستان در این حمله کاملاً مشهود است. سازماندهی کردن این اقدام تروریستی نمیتواند یک شبه اتفاق افتاده باشد و حتماً تروریستهای داعشی با اشراف اطلاعاتی به اوضاع دست به چنین جنایتی زدهاند.
۳ـ عدم جدیت و کارایی سازمانهای نظارتی در افغانستان که مسئول تصفیه نیروهای امنیتی این کشور هستند نیز در بروز این فاجعه مشهود است. پیشتر نیز شاهد حمله برخی نیروهای پلیس و ارتش افغانستان به همقطارانشان بودیم و این نشان دهنده فیلتر نشدن نیروها در نهادهای امنیتی است.
۴ـ غرب به عنوان مسئول مستقیم ناامنیهای تازه در افغانستان از آموزش و تجهیز نهادهای امنیتی این کشور سرباز میزند و این موضوع نیز بر عدم کارایی پلیس و ارتش افغانستان در مبارزه با تروریسم دلالت دارد. با بررسی موارد یاد شده میتوان گفت، وقوع حمله تروریستی به این تجمع قانونی چندان هم دور از انتظار نبود چون تروریسم اکنون به افغانستان به عنوان حیاط خلوت خود مینگرد و در نبود جدیت وکارایی نهادهای امنیتی آزادانه به تحرکات سوء خود ادامه میدهد.
اکنون تروریسم با این خیال خام که توانسته در خواستهای مدنی و مسالمت آمیز افغانها را منحرف کند و آنها را به سوی خشونت سوق دهد، روزگار میگذراند، غافل از اینکه نهال دموکراسی در افغانستان جوانه زده و نسل جوان این کشور حاضر است حتی با خون خود ریشههای آن را سیراب کند.
ارش میری خانی، روزنامه کیهان