در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۶ ق.ظ

مذهب علیه مذهب

وقتی که سینوهه( از دانشمندان و طبیبان مصر باستان) شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوشها و بینی اش به نشانه ای بردگی بریده بودند را بالای سرش می بیند.

در ابتدا می ترسد، اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد، با او همکلام می شود. برده از ستم های که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می گوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاکم برآن روز های مصر.

بر از سینوهه خواهش می کند که او را سر قبر یکی از اشراف ظالم ومعروف مصر ببرد. و چون سینوهه باسواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم نوشته اند، برای او بخواند.

سینوهه از برده سوال می کند که چرا می خواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ برده می گوید: سالها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پربرکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود. روزی او با پرداخت رشوه به مأموران فرعون، زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد  و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوشها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، سالهای سال از همسر و دخترم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و اکنون از سرنوشت آنها خبر ندارم، اکنون که ازمعدن رها شده ام، شنیده ام که آن شخص مرده است و برای آن آمده ام تا بیبینم که خدایان روی قبر او چه نوشته اند...

سینوهه با یرده به شهر مردگان(قبرستان) می رود و قبر نوشته آن مرد را این گونه می خواند:

«او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هرگاه کسی مالی را مفقود می نمود، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد او اکنون نزد خدای بزرگ مصر(آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است».

در این هنگام برده شروع به گریه کردن می کند ومی گوید: « آیا او اینقدر انسان درستکار و شریفی بود ومن نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد... ای خدای بزرگ ای آمون مرا در مورد افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش...».

سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این ظلم و ستمی که برتو روا شده، باز هم فکر می کنی که او انسان خوب و درستکاری بوده است؟

و برده این جمله تاریخی را می گوید که: « وقتی خدایان برقبر او این گونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟».

و سینوهه بعدها در یاداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند، می نویسد: « آنجا بود که پی بردم که حماقت نوع بشر انتها ندارد!».

افسانه های از این نوع اگر تخیل هم باشد، ارزش خواندن دارند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی