در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۸۶ مطلب با موضوع «داستانک» ثبت شده است

شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ق.ظ

توپ

می گویند یکی از صدر اعظم های دوره قاجار دستور ساختن توپی را داد که معتقد بود می تواند از تهران، سن پترزبورگ در روسیه را هدف قرار دهد.
هنگام آزمایش در حضور شاه گلوله در هنگام شلیک منفجر شد و خدمه را لت و پار کرد.
صدر اعظم بلا فاصله رو به شاه کرد و گفت: قربان ملاحظه فرمودید، توپی که خودیها را این گونه لت و پار می کند با دشمن چه خوهد کرد؟
   برگرفته از روزنامه کیهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۰۲
mohammad razavi
شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

کلاهبرداران بزرگ 4

4- حسین.ک                     تهیه کننده: سید مهدی رضوی

کلاهبردار ایرانی، مردی که کاخ دادگستری ایران را فروخت، حدود 70 سال پیش در شهریار متولد شد. ح.ک مردی بی‌سواد ولی باهوش بود و بی‌تردید اگر تحصیلات مناسبی داشت، به یکی از بزرگان ادب و علم کشور بدل می‌شد. اما او از جوانی به راهی غیر از آن کشیده شد. حسین.ک با کلاهبرداری‌های کوچک روزگار می‌گذراند، اما این کارها برای مردی با هوش او کارهایی کوچک محسوب می‌شدند. تا این‌که یک روز طعمه بزرگ‌ترین کلاهبرداری خود را در جلوی در سفارت انگلیس شکار کرد؛ دو توریست آمریکایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۱
mohammad razavi
پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ

کلاهبرداران معروف 3

3- فرانک ویلیام آباگ‌نیل (Frank William Abagnale)‌                     تهیه وتنظیم: سید مهدی رضوی

صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداری‌ها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه! و کسی که زندگی‌اش دستمایه ساخت فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» شد، در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد. وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود. دو سال بعد از خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش چاره‌ای به‌جز کلاهبرداری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۷
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ق.ظ

کلاهبرداران معروف 2

2- هان ون میگه‌رن (Han Van Meegeren)                                    تهیه کننده: سید مهدی رضوی

نقاش و کپی‌کننده آثار هنری، باهوش‌ترین و زبردست‌ترین جاعل تابلوهای نقاشی، مردی که سر نازی‌های آلمانی کلاه گذاشت، مردی که اگر کلاهبردار نمی‌شد، بی‌شک یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند به دنیا آمد. از کودکی عاشق رنگ‌ها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشی‌های دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق کرد. اما منتقدان، آثار او را بی‌روح و تقلیدی و تکراری نامیدند و میگه‌رن سرخورده از این برخورد و برای اثبات توانایی‌هایش به منتقدان تصمیم گرفت که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۹
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ق.ظ

جامعه ای بیکار

مردی برای معالجه یپش دکتر رفته بود که خبر دادند مأمور وزارت صحت جهت بازرسی به مطب امده است.

مرد که صحبت های دکتر وبازرس را  گوش می داد شنید که دکتر بجای نشان دادن مدارک به بازرس  پولی داد و گفت من دکتر واقعی نیستم این پول را بگیر و ... مرد به بازرس اعتراض کرد، بازرس در جواب گفت من هم بازرس واقعی نیستم اما تو می توانی به محکمه شکایت کنی، ان مرد هم گفت حالا که وضعیت این گونه است باید بگویم که من هم مربض واقعی نیستم ، کارمند دولتی هستم که می خواهم مرخصی استعلاجی بگیرم و نیازمند تایید دکتر بودم که این تایید را گرفتم.
این داستان ممکن است حقیقت نداشته باشد، اما واقعیت های زیادی را در جوامع عقب افتاده ای مثل جامعه ما نشان می دهد.
پ.ن : درجامعه ای که شغل ها بر اساس لیاقت و شایستگی تقسیم نشود، در حقیقت همه بیکارند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۵
mohammad razavi
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۶ ق.ظ

هوش تجاری

 هوش تجاری                                             تهیه کننده: سید مهدی رضوی

روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطراف شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰ دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۶
mohammad razavi
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

ارزوی خوب برای دیگران

پدری به پسرش گفت: این هزار چسپ زخم را بفروش تا از پولش برایت کفش نو بخرم.

پسر با خود فکر کرد که  : خدا من باید ارزو کنم که 1000 نفر زخمی شوند و از من چسپ زخم بخرند تا من به کفش نو برسم.
این بود که گفت من به همین کفش کهنه قناعت می کنم و هرگز از پدر کفش جدید نمی  خواهم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۱
mohammad razavi
چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱ ق.ظ

بیسکویت

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظرش پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بسکویت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و مشغول خواندن کتابش شد.
مردی در کنارش نشسته بود و داشت روز نامه می خواند. وقتی که او تخستین بسکویت را به دهانش گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بسکویت برداشت وخورد.
زن خیلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۱
mohammad razavi
سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ق.ظ

پدر وپسر

پدری دست بر شانه پسرش گذاشت و از او پرسید: فکر می کنی تو می توانی مرا بزنی یا من تورا؟
پسر جواب داد من می زنم...
پدر نا باورانه سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید. پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جواب بهتر بشنود. پسرم من می زنم یا تو؟
این بار پسر جواب دادشما میزنی.
پدر گفت چرا دو بار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد: تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم. ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی توانم را با خودت بردی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۳
mohammad razavi
دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۳۹ ب.ظ

شرینی یک عبادت

بیماری تاب و توانش را ربوده بود. رنج و درد جسمی آزارش میداد. رنگ چهره‌اش به زردی میزد. درد را هرطور که بود، تحمل میکرد، ولی خانه‌نشین شدن و دوری از دوستان و آشنایان و مهم‌تر از همه دورشدن از امامش بیش از هرچیز دیگری روحش را می آزرد.

گاهی که تنهایی کلافه‌اش می‌کرد، کتاب می‌خواند، فرصتی بود تا اعمال روزانه و شبانه و مستحبات و مکروهات را از کتابی که یونس بن عبدالرحمان[1]نگاشته بود، مطالعه کند.

خواندن آن کتاب نیز اگرچه مورد تایید اهل بیت بود، آه و حسرتش را افزون‌ میساخت، زیرا با خود میگفت: ای کاش سلامت جسمی داشتم تا می‌توانستم این اعمال را انجام دهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۳۹
mohammad razavi