در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۸۶ مطلب با موضوع «داستانک» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ق.ظ

طمع آدمی

شبلی عارف معروف؛ به مسجدی رفت که دو رکعت نماز بخواند. در آن مسجد کودکان درس می خواندند و وقت نان خوردن کودکان بود. دوکودک نزدیک شبلی نشسته بودند. یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقری. در زنبیل پروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا می خواست

آن پسر می گفت اگر خواهی پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ کن.

آن بیچاره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۷
mohammad razavi
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۶ ق.ظ

مذهب علیه مذهب

وقتی که سینوهه( از دانشمندان و طبیبان مصر باستان) شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوشها و بینی اش به نشانه ای بردگی بریده بودند را بالای سرش می بیند.

در ابتدا می ترسد، اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد، با او همکلام می شود. برده از ستم های که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می گوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاکم برآن روز های مصر.

بر از سینوهه خواهش می کند که او را سر قبر یکی از اشراف ظالم ومعروف مصر ببرد. و چون سینوهه باسواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم نوشته اند، برای او بخواند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۲۶
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ق.ظ

گندم از گندم از بروید...

توی بیمارستان فیروزآبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روز ها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادند که باید پایش را به علت عفونت می بریدیم.

دکترگفت که این بار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...

به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر! بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت: برو بالاتر!! بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت: برو بالاتر!!! تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت از اینجا ببر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۵۹
mohammad razavi
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ق.ظ

دخترباهوش و مرد طمع کار

در یک روستایی کشاورزی زندگی می کرد که پول زیادی از پیر مردی قرض گرفته بود و باید هرچه زودتر به او پس می داد، کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند...

وقتی پیر مرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد معامله ای پیشنهاد داد. او گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهیش را خواهد بخشید...

دختر از شنیدن این حرف بوحشت افتاد! پیر مرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۰
mohammad razavi
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۵ ق.ظ

انواع چشم ها

مقدمه:  چشم جانوران با شرایطی که در آن زندگی می کنند، هماهنگ است. بعضی از جانوران، شب ها بسیار خوب می بینند، بعضی دیگر هم بینایی بسیار ضعیفی دارند. گروهی دیگر هم اصلا رنگی نمی بینند. عمل دیدن، با همکاری چشم ومغز اتفاق می افتد. بخش مهمی از اسرار بینایی، مربوط به مغز هر جاندار است، اما به هرحال، چشم ها هم نقش مهمی در بینایی دارند. در این مطلب با چشم های جانوران و تفاوت های آنها آشنا می شویم.

هزار تصویر به جای یک تصویر

چشم یک حشره، از هزاران چشم کوچک و ساده درست شده است تصویری که حشره می بیند ترکیبی از هزاران تصویر است. به همین دلیل چشم حشرات « چشم مرکب» نامیده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۲۵
mohammad razavi
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

گردنبند جنی

جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود…
یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد.
مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم!
من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بدهی رو بهت می دم و با انجام آن کارها می توانی پ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۴
mohammad razavi

رهبران آفریقا برای خروج دسته جمعی از دادگاه بین المللی کیفری (لاهه) یک استراتژی مشترک تصویب کرد ه اند.
    بر اساس پیش نویس این استراتژی اتخاذ شده به کشورهای آفریقایی پیشنهاد شده است که هر یک مکانیزم های قضائی خود را تقویت کرده و دستگاه قضائی و حقوق بشری قاره آفریقا را گسترش دهند.به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری «آسوشیتدپرس»، اواخر سال گذشته سه کشور آفریقایی از جمله آفریقای جنوبی اعلام کردند که در نظر دارند از این دادگاه خارج شوند. برخی از کشورهای آفریقایی در این دادگاه پرونده هایی قضایی مانند نسل کشی، جرائم جنگی و جرم علیه انسانیت داشته اند. به طور مثال از سال ۲۰۰۹ «عمر البشیر»، رئیس جمهور سودان از سوی دادگاه بین المللی کیفری به دلیل رهبری کشتارها در دارفور مورد تعقیب قرار گرفته است.  

منبع: روزنامه کیهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۵
mohammad razavi
پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۳ ب.ظ

خدا پشت پنجره است

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت .
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد. مادربزرگ به سالی گفت توی شستن ظرفها کمکم کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۳
mohammad razavi
جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ

خدا و گنجشک

تهیه کننده: سید مهدی رضوی

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: “می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست”

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: “با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست”

گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۳
mohammad razavi
يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ب.ظ

اصل یا بدل؟؟!!!

جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود…                                تهیه کننده: سید مهدی رضوی

یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد.

مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم!

من این گردن بند را برات می

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۴۶
mohammad razavi