کاش کمی شعورِ حسینی داشتیم...
امروز، حق مظلوم را میخورند، فردا، در عزایِ حسین سینه میزنند و برای مظلومیتش گریه می کنند! امروز، بانیِ فساد و فقر و فلاکت میشوند، فردا بانیِ سفرههای محرم! امروز دل میشکنند، و تا سرحدِ جنون، بیانصافی میکنند، فردا با چه آب و تابی از حسین و انصاف و آزادگیاش میگویند و چشم و دلهایِ خسته و بیقرار را میگریانند. محرم که تمام شد؛ روز از نو، و بی انصافیهایشان از نو... قرار بود این حادثه، در یادها بماند تا مبادا ظلم و ستم، تکرار شود. قرار نبود این واقعه و روایتش، سفرهی پر رونقی باشد برایِ اهالیِ ریا و تزویر! قرار نبود، کارِ دنیایمان به اینجا بکشد! عدهای بگریند و عدهای بگریانند، عدهای بزنند و عدهای تماشا کنند، عدهای ببرند و عدهای بخورند، و لابلایِ این تکرارها، اوضاعمان هر ثانیه وخیمتر شود! ما راه را اشتباه رفتهایم، اگر به جایِ عزاداری، پیروی میکردیم؛