در به در به دنبال خدا
در مسجد و در کعبه به دنبال خداییم
از حس خدا در دلمان دور و جداییم
هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است...!!
دقت بکنی نور خدا داخل خانه است
در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟
در مسجد و در کعبه به دنبال خداییم
از حس خدا در دلمان دور و جداییم
هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است...!!
دقت بکنی نور خدا داخل خانه است
در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟
علی به مالک اشتر گفت: «باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که در جهت رعایت حق از همه کاملتر و از نظر عدالت شاملتر و از نظر رضایت عمومی مردم جامعتر باشد زیرا خشم توده مردم خشنودی خواص را بیاثر میسازد اما ناخشنودی خاصان با رضایت عامه مردم جبران پذیر است»
داستان ضرب المثل اگر خدا بخواهد همه را یکسان می کند
این مثل را وقتی می گویند که یکی مال ثروت زیادی داشته باشد . سخاوت نداشته باشد و از مالش چیزی انفاق نکند و به کسی نبخشد .
آدم بیچاره ای بود که از همه جا درمانده شده بود . به دهی رسید . از اهالی آنجا سؤال کرد : "بزرگ این آبادی کیست ؟"
خانه ی مرد پولداری را به او نشان دادند . رفت خانه آن مرد گفت : "من مانده ام . زمین سخت و آسمان بلند و تمام محصولم امسال خراب شده خیلی ناراحتم به من کمک کن تا بتوانم خودم را جمع و جور کنم . ان شاءالله
قصه نوه و پدر بزرگ تهیه و تنظیم: نرگس رضوی
پیرمردی بود که با پسر ، عروس و نوه اش در خانه ای زندگی میکرد. چشمهای پیرمرد ضعیف شده بود و خوب نمی دید. گوشهایش ضعیف شده بود و خوب نمی شنید، زانوهایش هم موقع راه رفتن می لرزید. وقتی که سر میز غذا می نشست از ضعف و پیری قاشق در دستش میلرزید و غذا روی میز میریخت. حتی وقتی که لقمه در دهانش میگذاشت غذا از گوشه دهانش بیرون میریخت و منظره زشتی بوجود می آورد.هر بار پسر و عروسش با دیدن غذا خوردن او حالشان بد میشد. تا اینکه روزی تصمیم گرفتند پدربزرگ درگوشه ای پشت اجاق بنشیند و آنجا غذایش را بخورد.
از آن روز
دوباره فاصله افتاده بین فاصله ها
نسیم یاس رسیده میان سلسله ها
دوباره بر سر سجاده قبله گم کردم
تویى بهانه ى عالم براى نافله ها…
به هرکجا بروى بوى عشق مى پیچد
تو ماه و اختر و شمسى براى قافله ها
تویى که مریم عذرى شده ثنا گویت
تویى که راز خدایى…جواب مسئله ها
گل فروش سر کوچه می گفت:
ما بچه بودیم .
بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .
گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب
شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...
اما چشممون گشنه نبود.
یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .
خلیفه بهلول را احضار کرد که مرا چندی است فکر خوب کار نمی کند، تدبیر چیست؟
گفت: بهتر است خلیفه طعام ملین تناول کنند، یا شربت انجیر بخورند و اگراین هر دو موثر نیافت، مسهلی قوی نماید تا فکرشان کماکان به کار خود ادامه دهد...!
تهیه کننده: سیدمحمدامین رضوی
#داستان_کوتاه
مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و میگریست ...
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت: ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت: از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد. فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟ مادر پاسخ داد: نه!
فرشته گفت: اینک پسرت شِفا
مهر مادری یک زن آرژانتینی را از کما خارج کرد
این زن که به دلیل سقوط از بلندی جمجمهاش با زمین برخورد کرده و به کما رفته بود، با شنیدن گریههای دخترش رفتار هوشیارانهای از خود نشان داد و شروع به شیر دادن به او کرد.
این زن 42ساله که از اهالی شهر سانفرانسیسکو آرژانتین است، تقریباً
متن قابل تامل و خواندنی از رحمت الله نبیل
فراموشی اخلاق اجتماعی از آن چه این ایام در صحنه تقابل سیاسی می گذرد ، قابل تاسف است .در سطح دولتی ،قصه جاسوسی و شنود شهروندان، کنترل شبکه های مجازی ، آزار اینترنتی ، پرونده سازی ، اختلال امنیت روانی ، تهدید مخالفان و این نوع اعتراف گیری ها و البته خیلی از مسایل که به لحاظ مسلکی و اخلاقی حتی گفتنشان درست نیست ، این در حقیقت مدیریت احساساتى سرقوماندانى اعلى و سلیقه طفلانه مدیریت اداره ست اگر نه سربازان گمنام و