در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

در هوای عدالت
وبلاگ شخصی سیدمحمدعلی رضوی دانش پژوه حوزه علمیه قم و دکتری حقوق جزا و جرم شناسی
بایگانی
آخرین نظرات

۸۶ مطلب با موضوع «داستانک» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۲ ق.ظ

جزئیات زندگی

وقتی آن شب از سرکار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم: باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به‌آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی در چشمانش را خوب می‌دیدم.

یک‌دفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرف‌هایم ناراحت شده باشد، فقط به‌نرمی پرسید: چرا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۰۶:۵۲
mohammad razavi
پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۷ ق.ظ

عدالت الهی از زبان مرد الهی

اصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون

نوشت :
من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخود آگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!

آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست لکن حاکم قابل تغییر است اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مؤمنین بیهوده ریخته نشود

اینم حکایت برخی مسئولین دون پایه هستش

یکی نیست بهشون بگه اگه نمیتونید مشکل مردم رو حل کنید جای خودتون رو به یکی دیگه بدید که چاره ساز باشه نه مشکل ساز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۰۹:۰۷
mohammad razavi
يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۵۵ ق.ظ

تعصب

مردی ثروتمند در میامی وارد بار شد. نگاهی بدین سوی و آن سوی انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به متصدّی بار فریاد زد، "برای همه کسانی که اینجا هستند نوشیدنی می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!"

متصدّی بار پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند نوشیدنی رایگان داد، جز زن آفریقایی.

 🔺زن سیاه‌پوست به جای آن که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۵
mohammad razavi
شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ ق.ظ

گشایش گره

روزی دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!

درراه با پرودرگار سخن می گفت:

ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای

در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۰:۳۶
mohammad razavi
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۲۶ ق.ظ

فرصتی برای یادگیری

 💎فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند . بر طبق گفته های " استاد " تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما " فرصت یادگیری " و یا " آموزش دادن " را می دهند . در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع شده بود ، ولی ظاهری بسیار حقیرانه داشت . شاگرد گفت : " این مکان را ببینید . شما حق داشتید . من در اینجا این را آموختم که بسیاری از مردم ، در بهشت بسر می بردند ، اما

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۹:۲۶
mohammad razavi
جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۷ ق.ظ

دزد نگهبان/ نگهبان دزد

ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشت. به شاه :/خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر، یک ران گوسفند را می‌دزدد. شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد. پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌دزدیدند، دل و جگر ش را هم می‌خوردند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۲۷
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۴ ق.ظ

خریدن معجزه

وقتی سارا دخترک هشت ساله‌ای بود، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می‌کنند. فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد.سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را در آورد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۴
mohammad razavi
دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۰۷ ب.ظ

قدرت یا محبت؟

💠 دهقان و واداشتن شکارچی همسایه به جلوگیری از سگ
یک دهقان و یک شکارچی با هم همسایه بودند. شکارچی سگی داشت که همیشه از خانه شکارچی فرار می‌کرد و به مزرعه و آغل دهقان می‌رفت و خسارتهای زیادی به بار می‌آورد. هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی می‌رفت و از خسارت‌هایی که سگ او به وی وارد آورده شکایت می‌کرد. هر بار نیز شکارچی با عذرخواهی قول می‌داد که جلوی سگش را بگیرد و نگذارد دیگر به مزرعه وی برود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۰۷
mohammad razavi
پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ

حکمت

خانم معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ بود ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت، هنوز ازدواج نکرده بود.
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
«ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»
خانم معلم گفت: 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۰
mohammad razavi
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۸ ق.ظ

خلاقیت در عشق ورزی

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانى که در کلاس بودند پرسید آیا مى‌توانید راهى غیرتکرارى براى ابراز عشق، بیان کنید؟ 
برخى از دانش‌آموزان گفتند بعضی‌ها عشقشان را با بخشیدن معنا مى‌کنند. 
برخى «دادن گل و هدیه»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۴:۲۸
mohammad razavi